نامه های سوخته بوی تنهایی مانند سوختن شمعی بود که روی میز ات میچکید و کسی نبود که ان را خاموش کند تا نامه هایت را نسوزانند.
توسکا خنده،گریه،گریه،خنده.تناقض آدمی با همین آغاز می شود.آن هنگام که به زمین پا می گذاریم با گریه آغاز می شود.به آغوش مادر پناه می بریم.انسان هم…
نامه اهل تظاهر نیستم و نمیتونم آگاهانه دروغ بگم هر وقت چیزی رو پنهون میکنم بدنم گر میگیره و شر و شر عرق میریزم، در نهایت این قدر مضطرب میشم که ل…
نامه آخر با سلام به همه دوستان و آشنایان،این مامه حرف دل من است که با شما میگویم.من همیشه تا جاییکه در خاطر دارم و ذهنم یاری میکند تشنه یک ذره محبت…
برایِ برقِ چشمهایت... به تو نامه مینویسم، نامهای نوشته بر باد، که به اسم تو رسیدم، قلمم به گریه افتاد...