خب خب خب .. بیایید این همه پست دیگر با موضوعات غیر اسنپی برایتان گذاشتم. خوب بود؟ البته خودم هم به کمی تنوع نیاز داشتم ولی گاهی هم گریزی به یکی از ماجراهای اسنپی که برایم اتفاق افتاده بودم زدم. البته تو مکالمات روزانه ام با خانواده هم گاهی گریزی به خاطرات اسنپم و مکالمات و تجربیات منتقل شده میزنم. و البته خب می بینم از همین اسنپ نوشت ها یک سری شایعات هم ساخته و پرداخته شده و عزیزی نوشته بود آن دخترک که لباس صورتی پوشیده بود فلان. حالا من هر چه فکر میکنم یادم نمی آید جایی از لباس کسی سخنی گفته باشم. شاید آنکه نوشته بودم آستین کوتاه پوشیده بود اینطور برداشت شده که حتما صورتی هم بوده. اشکال ندارد.
خب برسیم به اصل موضوع که اسنپی ست که اخیرا سوار شدم به مقصد مسجد نزدیک باشگاه تا اینکه اول بروم نماز را بر بدن زده و بعد بروم باشگاه. سوار شدم و راننده یک لباس زرد خردلی بسیار دلکش پوشیده بود. راننده مرد بود. نگران نباشید. بعد داشت موسیقی گوش میداد و من برای اینکه هیچ صدایی مانع حرف زدنمان نشود معمولا درخواستم میکنم صدا موسیقی را خاموش کنند. اگر یکم گارد هم بگیرند دلیلش را توضیح میدهم.
این بنده خدا از آن ها بود که یکم گارد گرفت و من هم دلایلم را توضیح دادم. استقبال کرد و گفت خیلی خوب است. من هم معمولا اجازه می گیرم که موسیقی بگذارم برایتان یا نه. یک بار دختری مسافرم بودم و ازش اجازه گرفتم اشکالی ندارد موسیقی بگذارم؟ گفت نه. من هم موسیقی گذاشتم و یکی دو ترک که گذشت خانوم گفت که این موسیقی ها چیه گوش میکنی؟ اشکال نداره خودم براتون بخونم؟ من هم که مارس مانده بودم و برگ هام ریخته بود گفتم نه ، چه اشکالی داره.
آن دخترک هم زد زیر آواز و پنج شش تا آهنگی برایم خواند و من مست صدایش شده بودم. چقدر زیبا می خواند و شب تا صبح هم خوابم نبرد از زیبایی صدای دخترک. ازش پرسیده بودم کجایی هستی گفته بود شیرازی ست و نزدیک حرم در هتلی کار میکند. از پنجراه برش داشته بودم و داشتم می بردمش به خیابان پیروزی. برگ های من هم پژمرد با شنیدن این داستان. و خب قطعا در حال یادداشت بخشی از حرف ها در نوت گوشی ام بودم تا بیایم اینجا برایتان بنویسم.
حرف هایم خیلی به اینور آنور رفت. از سفر شیرازم گفت و تنهایی هایی که کشیدم و از گروه دوستانش گفت که در پیام رسان های داخلی گروه دارند و هر وقت می آیند مشهد من میروم دنبالشان و میچرخانمشان و پولش را هم حساب می کنند باهام. یا سفر که میروم می گویند بیا ببینیمت و خیلی هم خوش میگذرد. گفتم در سایتی عضوم که از همه جا کاربر دارد و شیراز که رفتم یکی از کاربرها که شیراز خانه ای داشت نجاتم داد روز آخری وگرنه دهنم سرویس میشد در شیراز.
ولی خب آن دخت شیرازی را کجای دلم بگذارم؟ هی ی ی ...
پی نوشت 1 : پی نوشتم نمیاد
پی نوشت 2 : می بینم بعضیا تو خماری موندن دفعه پیش پی نوشت نذاشتم براتون
پی نوشت 3 : پنجشنبه رفتم درمونگاه سرم زدم. علت. ویروس. پرخوری. نگذروندن غذا. تهوع. معده م چیزی نگه نمی داشت تو خودش. اصلا یه وضعی. قیمه خیلی خوشمزه س ولی خب به مزاج من خیلی نمیسازه. سرده طبعش. و خب من هم صبح یکی از همکارا قیمه نذری آورده بود خوردم. هم ظهر .. تو خود حدیث مفصل بخوان ویرگولی عزیز
پی نوشت 4 : دارم کتاب زندگجی نامه متیو پری (چندلر توی سریال فرندز ) رو میخونم. فصل اول همه ش رو اشک ریختم و چقدر دلم سوخت برای این آدم. و هر چه جلوتر میرم می بینم چقدر زندگی دردناکی داشته ..
پی نوشت 5: عصر میرم باشگاه انشاالله. دلم تنگ شده .. ولی سبک ورزش میکنم. هنوز کاملا خوب نشدم
پی نوشت 6: خانوم گلکار پنج تا پی نوشت پست قبل رو نوشته بودن. جایزشون اینه که اگر ازدواج کردم تا سال دیگه حتما دعوتشون کنم.
پی نوشت 7: نیت کردم از امسال-یعنی تولد امسالم- تا سال دیگه-تولد سالم دیگه م- بیشتر از 30 تا کتاب بخونم. یعنی چون سال پیش تونستم 30 تا بخونم و بهم کیف داد میخوام امسال بیشتر بخونم. کتاب خوب معرفی کنید اگر میشناسید. کتابی که از خوندنش کیف کنم و چیزی یاد بگیرم.
پی نوشت 8: راننده هه اسنپم رو قبول کرد. برای بار چهارم بود فک کنم که این راننده بود. چند تا خاطره مثبت 18 از مسافرایی که ساعت 9 شب به بعد تو سجاد-یکی از مناطق پولدار نشین مشهد- سوار کرده بود گفت. حالا به من میگین خالی میبندم ولی خاطراتی که اون میگه رو بشنوین چی میگین؟ J) البته من هر کی هر خالی ای ببنده باور میکنم. چون هیچ چیزی رو بعید نمیدونم. و اینکه هر چیزی ممکنه ...
پی نوشت 9: راستی این همه راه اومدین تا اینجا حیف نیست یک صلوات برای سلامتی و تعجیل در فرج آقا امام زمان نفرستین؟ چرا حیفه .. پس بفرستین بی زحمت
پینوشت ۱۰: لطفا انتشارات اسنپ نوشت رو دنبال کنید و اگر اتفاق جالبی در اسنپ براتون پیش آمد بنویسید و به انتشارات اسنپ نوشت اضافه کنید ، با تشکر 😊🙏❤
17شهریور 1403
از پست های قبلیم اگر دوست داشتید بخوانید،پستارو زود به زود گذاشتم زیاد دیده نشدن🥲(عاقبت بیش فعالی):
یک عاشقانه ی هنگ کنگی .. در حال و هوای عاشقی
امروز از طرف همه ویرگولیا سلام دادم به امام رضا+(صوت دعاهام)
فقط به خاطر "یک تکه نان" ...
کتف و کولی عریض و طویل ... آینده ی ورزش کردن من
پیرمرد پیراهن قرمز پوش بی جنبه
راننده خانوم بسیار پر انرژی _ (اسنپ نوشت)
دخترک کرمانی که در حادثه تشییع جنازه حاج قاسم بود .. (اسنپ نوشت)
دخترک پژو 206 سفید صدفی دار تهرانی(اسنپ نوشت)
اگر من رئیس جمهور شوم(وعده های انتخاباتی)
شیرموز و پیرمرد ماشین باز و نوه اش امیرسام
به عشق عطر بهار نارنج،به دنبال آن ترک شیرازی(سفرنامه شیراز-کامل)+تصویری
پیشگویی پیامبر(ص) برای شرایط امروز