راستش را بگو! تو هم دلت تنگ میشود؟ سلام. حالت خوب است؟ همه چیز خوب پیش میرود؟ راستش کمی دلتنگت بودم و تصمیم گرفتم برایت بنویسم. هر چیزی که به ذهنم می آید. بدون هیچ چک نویس ی…
مرا در آغوش بگیر مرا در آغوش بگیر آن زمان که برا رفتن آماده شدمآرام در گوشم بگو هیچ ستارهای رفتن را در طالعمان ننوشته استاینبار دوست داشتن را در چشمانت می…
روحی که از بدنم فرار میکرد ... هر بار دستش را میگرفتم و می فشردمش که ببین قلب من را همین طور در مشتت مچاله میکنی وقتی رفتنت را میبینم.سر پایین انداخته اش دردی را از من د…
سلام مامان بهتر از جانم(۱) نمیگذارم مرگ مامان هدر برود. با تامل و مشاهده تجربه مرگ او، درخت مرگش را بارور میکنم و از میوههای خردش در دامن شما میگذارم.
نمیخواهم از دست بدمت، پس دوستَت ن+دارم. من این نیستم! من این قدر دیوانه نیستم... تو با افکار من چه کردی؟!
ارام باش عزیز من،ارام باش.. آرام باش عزیز من ، آرام باشحکایت دریاست زندگیگاهی درخشش آفتاب، برق و بوی نمک، ترشح شادمانیگاهی هم فرو میرویم ، چشمهای مان را میبندیم ، ه…