'Salarovski' در دال مثل داستان ۳ سال پیش - خواندن ۵ دقیقه بعدازظهرِ سگی عزیزجان به جانِ خودت من در آن گرما نمیخواستم از خانه بیرون بیایم. اما...
صحرا در دال مثل داستان ۳ سال پیش - خواندن ۵ دقیقه لیموترشی با عطر نعنا یک برگ نعنا، در جوب آب خروشان، به پیش میرود...
مریم شراوند در دال مثل داستان ۳ سال پیش - خواندن ۴ دقیقه "اعداد رنگی" با کمک دستگاه تنفس مصنوعی" ونتیلاتور" به سختی نفس میکشید. با هر بار د...
توکا در دال مثل داستان ۳ سال پیش - خواندن ۴ دقیقه فقر فرهنگی ده دقیقه در ماشین در شلوغ ترین خیابان شهرمان به انتظار نشسته بودم. از...
علی دادخواه در دال مثل داستان ۳ سال پیش - خواندن ۱ دقیقه لحظه ای که همه چیز شروع خواهد شد نزدیک به پاییز
گنجشک در دال مثل داستان ۳ سال پیش - خواندن ۹ دقیقه کابوسی که زندگی کردم ... این داستان واقعی از 22 خرداد 1400 هستش
فاطمه رحمتی در دال مثل داستان ۳ سال پیش - خواندن ۳ دقیقه داستانک هوا تاریک شده بود و صدای باد توی کوچه میپیچید. لامپ کوچکی کوچه را نیم...