Miya در دال مثل داستان ۱ سال پیش - خواندن ۲۳ دقیقه تولد یک مرگ "مرگ و تولد خیلی شبیه بودند. اما هیچ کس شباهتشان را نمیدید."
سینا بختیاری در دال مثل داستان ۲ سال پیش - خواندن ۱۰ دقیقه سد - داستان کوتاه صدای بوق نیسان آبی هاشم رو که داشت پوک آخر رو به سیگارش میزد از جا پرو...
مهدی کرامتی در دال مثل داستان ۲ سال پیش - خواندن ۵ دقیقه داستان | محمودخان پدرم که بال درآورد و رفت ... شاید رئالیسم جادویی ...
مهدی کرامتی در دال مثل داستان ۲ سال پیش - خواندن ۸ دقیقه داستان | آلزایمر وقتی آلزایمر داری هیچی دیگه نمی فهمی، حالیت نیست؟!
'Salarovski' در دال مثل داستان ۲ سال پیش - خواندن ۲۱ دقیقه داستان | برادرِ مرگ در آن لحظه هیچکاری نمیتوانستم بکنم. دقیقاً هیچکاری. حتی پلک هم به س...
'Salarovski' در دال مثل داستان ۲ سال پیش - خواندن ۱۳ دقیقه داستان | انگشتهای بلوری، سیگارهای چوبی دستاش بود. اولین چیزی که ازش دیدم؛ وقتی که واستاده بودم وسط اتوبوس و م...
Dast Andaz در دال مثل داستان ۲ سال پیش - خواندن ۵ دقیقه دختری که خیابان را بند آورد! ?? به نظر من دنبال شوهر میگردد. بهش بگویید من حاضرم بگیرمش!