رُهــام در دال مثل داستان ۴ سال پیش - خواندن ۴ دقیقه حکایت نما-2 حکایت تصاویر به ظاهر بی جان و بی ربط
آریادنا (Ariadne) در دال مثل داستان ۴ سال پیش - خواندن ۹ دقیقه سفید مثل برف وقت گرفته بودم و همیشه هم دیر می رسیدم. زنگ زدم زنی با صدای نازک تلفنم...
احمدرضا نظری در دال مثل داستان ۴ سال پیش - خواندن ۶ دقیقه اینجا کشوری دور، در زمانی دورتر است داستانی درباره زندگی، امید و انتظار
Nimoo در دال مثل داستان ۴ سال پیش - خواندن ۵ دقیقه ندیدن با چشمان باز هوای شهر رو به سردی میرفت. تابستان جایِ خودش را به پاییز میداد. روزه...
marya_ashne در دال مثل داستان ۴ سال پیش - خواندن ۸ دقیقه داستان دنباله دار باد زنگی داستان زندگی و عصیان بادی که میخواست فراتر از بودن خودش و قبیله اش زند...
سعید صالح در دال مثل داستان ۴ سال پیش - خواندن ۲ دقیقه در انتهای این تباهی، انتهای این هوای بد «چند دقیقه دیگر راه داریم؟»زن با بیمیلی وقتی داشت از پنجره، غروبِ نه...
Narges shahryari | نرگس شهریاری در دال مثل داستان ۴ سال پیش - خواندن ۳ دقیقه چقدر خوبه که هستی ! فکرامو کردم ،آره خیلی بهش فکر کردم ،انقد که سرم باد کرده و تنم کرخت شد...
آنیتا در دال مثل داستان ۴ سال پیش - خواندن ۲ دقیقه مردونان مرد و نان مرد همه دارایی هایش را در راه نان فروخته بود: اندیشه، عمر، آ...
Nimoo در دال مثل داستان ۴ سال پیش - خواندن ۵ دقیقه مادر آسمان ابری و گرفته بود، باد میوزید نه به شدت بلکه آرام،سوزی اما با خو...