فرامرز انتظاریدرمعلم روستا·۸ ساعت پیش290. شاه اسماعیلسال آخر خدمتش بود، تمام موهای سرش سپید شده بود ولی از ما جوان ها بسیار شاداب تر بود. چهره اش با سبیل های چخماقی اش بسیار با ابهت بود. دبیر…
الهام سرداری·۳ روز پیشتلخ ترین خاطره ی دوران کودکیدرختان روحم را به نظاره نشسته بودند و من میدانستم یا حداقل احساس میکردم روحم را با خودشان به تاراج برده اند.رودخانه کمکی به غلبه بر ترسم نم…
فاطمه داداشی·۴ روز پیشجوهر فکری که روی کاغذ جاری می شودواژهی «خودنویس» بیش از آنکه فقط یک ابزار نوشتن باشد، معنایی فراتر در خود دارد. قلمی است که با جوهر مینویسد، اما شاید مهمتر از آن، نمادی…
فرامرز انتظاریدرمعلم روستا·۷ روز پیش289. رودخانهساعت دوازده و نیم ظهر بود که مدرسه تعطیل شد و از نراب به سمت وامنان به راه افتادم. هوا صاف و آفتابی بود ولی باد سردی می وزید. اسفند داشت آخ…
سیده فاطمه سید شازیله·۱۱ روز پیشهر روزی که از خواب بیدار میشم بخشی از من گم میشه ۱یک روز عادی جلوی در دانشگاه علوم و تحقيقات :)
چراغ روشن·۱۴ روز پیشیک خاطره سِرُم داریک مثل عامیانه هست که میگوید:آدم پیر که شود، بچه میشود.پیرمرد ظهر با همسرش سر اینکه غذا سیبزمینی است بحث کرده، قهر شده و غذا نخورده بود…
ابراهیم نجاتی·۱۶ روز پیشآزادهما انگار تیم فوتبال یونان سال ۲۰۰۴ بودیم و مدرسه روستاییمان آوردگاه یورو. همین خاطره ناقص و نصفه و نیمه هم ممکن است مال همان سالهای عجیب…