جواد محمودی·۳ ماه پیشزندگی، مرگ، ملالدر آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم / بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشمامشب میخواهم از تجربه نزدیک به مرگ خودم بنویسم.
ugly stepsister·۵ ماه پیشنمیخواماین حجم از تنهاییم خیلی مسخره است... گاهی فکر میکنم نامرئی ام... یه تصویر و پس زمینه محو که به ثانیه رد میشه ... شبیه یه جور سیاهی لشکر...…
ugly stepsister·۵ ماه پیشمعمولیدیروز پایان نامه انجام شد کاراش و حداقل وارد مسیرش شدم که بریم واسه اصلاحیه و این حرفا ولی واقعا بخش های سنگینش فعلا یکم تموم شد برای نگارش…
ugly stepsister·۷ ماه پیشیک روز گرم و نه چندان عادیدیروز روز عجیب و در عین حال عادی ای بود... صبح با کلی استرس و بعد بی خوابی، بیدار شدم و گوشیم رو چک کردم به این امید که دوستم حالش خوب باشه…
گیسو·۱ سال پیشهیزمشکندر اعماق جنگل جایی میان درختان بلند کلبهای چوبی قرار گرفتهاست. از چشم پرندههایی که بر فراز جنگل پرواز میکنند این کلبه شبیه قلبی در وجود…
پانتهآ·۱ سال پیشغولِ ناپیداملال.وضعیتی که این روزها، گلویمان را رها نمیکند. حالتی غیرقابل توصیف، اما ملموس.گاهی آن را با خواهر دوقلویش، غم، اشتباه میگیریم، اما او…
مبینا·۱ سال پیشنویسندگی در اتوبوسپس از تجربهی امروز من دارم کم کم به این نتیجه میرسم که روزهای جمعه وقت مناسبی برای نویسندگی نیست! حتما باید روز کاری باشد، در حال برگشت ا…
سمیه مهاجر (پادکست رادیو اَزی)·۱ سال پیشهر روز، روز گراندهاگ استراهکارهایی برای خروج از چرخه روزمرگی، ملال و ادامه مسیر زندگی خلاقانه
