لیلافرزادمهرm_15996912·۳ سال پیشکجای زندگی هستمکجای زندگی هستم-بله بفرمایید.'میشه یک قهوه با هم بخوریم.-به چه مناسبت؟ وشما ؟-من مهستی هستم دوست دوران دانشگاه امین.-نام امین، ناقوس ت…
maryam_fayaz·۴ سال پیشمریم بانومریم قشنگ ترین اسمیه که شنیدم خوش آهنگ ترین خوش آوا ترین مریم از اون اسم هاست که بوی زندگی میده، مریما همشون خانومن همشون مهربون و گرمن مری…
a.jaafare·۵ سال پیشروسری روشندوهفته میشد که پیرمرد توی بخش ای سو داخلی ما بستری بود،حالش اصلا خوب نبود. فقط یه کلیه داشت وضع قلبش هم چندان جالب نبود،ظاهرا موقع آب خورد…
The Real One·۶ سال پیشاولین ملاقات با خدامن بايد يک جايي خدا را ديده باشم. وقتي که آن همشهري داشت نان شبش را از گلوي من بيرون ميکشيد يا وقتي که آن ديگري داشت پشت من و تو سوار ميش…
هادی فرامرزی·۷ سال پیشوقتی بچه بودم (پنجم دبستان)کلاس پنجم در واقع سال شکوفاییام بود. نمیدانم تجربهی مشترکی است یا نه، ولی کلاس پنجم برای اولین بار توجهم به حضور جنس دیگر معطوف شد و اینگار یکباره قلبم تکانی خورد و چشمم به دنیای دیگری باز شد. مدرسه دو شیفته بود. ما و دخترها شیفتهایمان پیاپی و مرتب عوض میشد. با اینکه چهار سال قبل وقتی شیفت عصر بودیم و مخصوصا پنج شنبهها تعویض شیفتها تا حدی تلاقی میکرد و جنس دیگر...