آزمودم عقل دور اندیش را/بعد ازین دیوانه سازم خویش را(مولوی)
یک:
مرد حسابی!من دیروز بهت نگفتم آتیش رو قشنگ خاموش کن؟
خاموش کردم!
پس اخبار چی داره می گه؟
چی می گه؟
می گه از دیروز بعد از ظهر تا الان سی هکتار از همونجا سوخته!
از کجا معلومه کار ما بوده؟
از اینجا که بار اولت نیست که آتیش رو خاموش نمی کنی!
راستش یادم رفت!
دعا کن پیدامون نکنند وگرنه...
مرد حسابی تو یکی دیگه واسه ی ما جانماز آب نکش،یه جور صحبت می کنی انگار خودت امامزاده ای!
من تا حالا کی مثل تو گند بالا آوردم؟
یادت رفته همین سه سال پیش از بالای اون تپه ی کنار اتوبان لاستیک قِل دادی وسط اتوبان،بخندیم،بیست تا ماشین خوردند به هم،چند نفر کشته شدن!جون آدمیزاد مهم تره یا دو تیکه چوب و علف؟!
دو:
فکر می کنی قیمت کاج توی تهران چنده؟
صد تومن؟!
صد تومن؟!مرد حسابی از یه میلیون شروع می شه تا پنج میلیون!
جدّی؟
بله.فکر می کنی چند تا کاج توی تهران فروخته شده؟
نمی دونم.
هزار و هشتصد تا که سر جمع حدود شش میلیارد تومن قیمتش شده!
همه ی اینا رو مسیحی ها خریدند؟
نه!نود درصد کاج های کریسمسی که امسال توی تهران فروخته شده رو مسیحی ها نخریدند!
پس کیا خریدند؟
همون سلبریتی هایی که روزی یه پست در مورد گورخوابها و کارتن خوابها و کولبرها می ذارن.همونایی که تا یه چیزی می شه از تمدن چند هزار ساله و فرهنگ آریایی و اینجور چیزها پست می ذارن!
ببین اینا بابانوئل نمی خوان؟
چرا؟
من حاضرم بابانوئلشون بشم!
سه:
می دونی چین با بدهکارهای بانکی چه کار می کنه؟
مسئولاشون لیست بدهکارهای بانکی رو می ذارن توی جیبشون و می گن لیست بدهکارهای بانکی توی جیبمونه و به زودی میاریمش بیرون؟!
دوباره من یه چیزی گفتم تو به شوخی گرفتی؟!
ببخشید من خبر ندارم.خودت بگو.
چین بدهکارهای بانکیش رو اعدام می کنه،جدیداً هم یه دادگاهی حکم داده که تصویر بدهکارهای بانکی شون رو تحت عنوان«بدهکاران شرم آور»اول فیلم ها پخش کنند تا مردم ببینند چه کسانی دارند به کشورشون خیانت می کنند.
خوب اونا اگه بخوان مثل ما با بدهکاران بانکی شون با فرمول«نون.خ»،«میم،صاد»رفتار کنند کشورشون یه ساله به فنا می ره.اونا که کشور خودشون رو کشور امام زمان(عج)نمی دونند!
چهار:
اولی:فکر می کنم یه مدتیه چشم برزخی پیدا کردم!
دومی:از کجا به این نتیجه رسیدی؟
اولی:چند وقته اکثر مردم رو دلقک می بینم!
سومی:منم توی یه شرکتی کار می کردم.یه رئیس عوضی داشتیم که هر وقت ما کارگرا باهاش حرف می زدیم،بهمون می خندید انگار ما دلقکاش بودیم.نکنه اون نامردم چشم برزخی داشت،ما نمی دونستیم؟
دومی به اولی:نه داداش چشم برزخی پیدا نکردی احتمالا دستت به دم گاو بند شده!
اولی به دومی:منظورت چیه؟
دومی به اولی:چند روز پیش یه فیلم می دیدم.توی فیلم یه سرمایه دار بود که می گفت آدمایی مثل ما که به جایی رسیدیم،اونایی که هیچی نشدن رو دلقک می بینیم.حالا حتماً تو هم داری به یه جاهایی می رسی!
سومی:پس اون نامردم واسه ی همین داشته ما رو دلقک می دیده!
پنج:
تو این همه می نویسی هنوز یه کتاب بیرون ندادی؟
ههههههه!
برای چی می خندی؟
کتاب نوشتن اون زمونی خوب بود که طرف هنوز کتاب رو ننوشته بود،پولش رو می گرفت.نه الان که نویسنده باید یه چیزی هم از جیب بده!
مگه همچون زمونه ای هم بوده؟
آره!
کدوم زمونه؟
زمونه ی غازان خان!
شوخیت گرفته؟!
نه شوخیم کجا بوده!همین غازان خان یک میلیون دینار می ده به یه بابایی به اسم رشیدالدین فضل الله تا کتاب تاریخ مبارک غازانی رو در مورد ایلخانان بنویسه.ولی الان باید خودت یه پولی هنگفتی بدی تا کتابت رو منتشر کنی،بعدشم همه رو هدیه کنی به این و اون.اونایی هم که کتاب رو هدیه گرفتن چون پولی بابتش ندادن،در بهترین حالت،پرتش می کنن یه گوشه تا خاک بخوره یا می ذارن زیر صفحه نمایششون یه کم بیاد بالاتر،یه وقت آرتروز گردن نگیرن!
حالا مگه تو تاریخ نویسی که منتظری یکی مثل غازان خان پیدا بشه از حمایت کنه؟!
آره با این که الان تاریخ نوشتن از زمان غازان خان هم سخت تره منم تاریخ می نوشتم ولی چون کسی مثل اون پیدا نشد که ازم حمایت کنه،کلاً بی خیال شدم!
شش:
اگر گفتی توی این فیلمی که داریم می بینیم تا اینجا کی از همه بهتر بازی کرده؟
...؟
نه!
...؟
نه!
دیگه کسی نموند که!
یه کم دیگه دقت کن!
فقط اون گوسفندی که از اول فیلم کنار حیاط بستند رو نگفتم!
هفت:
شما الان ده ساله از ازدواجتون می گذره،بچه نمی خواید؟
من خوشم نمیاد کسی توی مسائل خصوصیم دخالت کنه!
ببین منم دوست ندارم توی مسائل خصوصیت دخالت کنم.بابا بهم اصرار کرده چون تو مثلاً از من حرف شنوی داری،در مورد بچه دار شدنتون یه کم باهات صحبت کنم.
برنامه ریزی کردیم که بچه مون دقیقاً یکِ یکِ هزار و چهار صد دنیا بیاد!
چرا؟
یه تاریخ خاصه دیگه!
مثلاً فکر می کنی اگر بچه تون توی اون روز به دنیا بیاد قراره سرنوشت دنیا رو تغییر بده؟!
نه،ولی به هر حال فکر می کنم به عنوان اولین روز قرن بعد روز خیلی خاصی باشه!
ببین بچه ی تو اگر گلی به سر دنیا بزنه،هر روزی که دنیا بیاد از تاریخ تولدش یاد می کنند ولی اگر بخواد یکی بشه مثل من و تو،چه آخر این قرن به دنیا بیاد چه اول قرن بعد،خیلی فرقی به حالش نمی کنه!
آنان که به کار عقل، در می کوشند/هیهات که جمله گاو نر می دوشند
آن به که لباسِ ابلهی درپوشند/کِامروز،به عقل،تره می نفروشند(خیّام)
گفت و گوهای پراکنده ی قبلیم:
دو مطلب قبلیم:
یادش به خیر:این مطلب را در تاریخ ۱۹ آبان ۱۳۹۶ منتشر کردم:
مطالبی که تاکنون در مسابقه دست انداز،حضور یافتند(به ترتیب جدیدترین):
جدیدترین مطالب منتشر شده با هشتگ«حال خوبتو با من تقسیم کن»:
مطالبی که به نظرم خواندنشون خالی از لطف نیست:
حُسن ختام:پائولو روفیلی در مورد شعر خود میگوید:
همواره میخواهم با کمترین تعداد کلمات هر آنچه که ممکن است بیان کنم...در جستجوی شعری هستم،که با کمترین انتخاب،بیشترین بیان را عرضه میکند.(به نقل از کتابِ گزیده اشعار پائولو روفیلی:ترجمه ی سام واثقی)