روحی که از بدنم فرار میکرد ... هر بار دستش را میگرفتم و می فشردمش که ببین قلب من را همین طور در مشتت مچاله میکنی وقتی رفتنت را میبینم.سر پایین انداخته اش دردی را از من د…
سلام مامان بهتر از جانم(۱) نمیگذارم مرگ مامان هدر برود. با تامل و مشاهده تجربه مرگ او، درخت مرگش را بارور میکنم و از میوههای خردش در دامن شما میگذارم.
نمیخواهم از دست بدمت، پس دوستَت ن+دارم. من این نیستم! من این قدر دیوانه نیستم... تو با افکار من چه کردی؟!
روزی خواهی خواند... سلام.. چطوری؟ بدون من خوش میگذره؟ راحت شدیا! یه بار اضافه رو دوشت بودماحتمالا الان داری با چایی بربری گاز میزنی و شیمی میخونی و امینم اون و…
ارام باش عزیز من،ارام باش.. آرام باش عزیز من ، آرام باشحکایت دریاست زندگیگاهی درخشش آفتاب، برق و بوی نمک، ترشح شادمانیگاهی هم فرو میرویم ، چشمهای مان را میبندیم ، ه…
نامه صد و دو ( هستمِ تو با هستمِ من فرق داره) علی عزیزم سلامدیروز بالاخره بعد از ۱۳ روز استراحت برگشتی خونه. تو این مدت که فاصله مون از ۲۰۰ و خردی کیلومتر تبدیل شد به هزار و خردی کیلومت…