Dast Andaz
Dast Andaz
خواندن ۶ دقیقه·۳ سال پیش

فقط بنویس و خیلی به فکر چاپ کتاب نباش "نویسنده" جان!

حدود سه سال پیش بود که دوست عزیزم آقای احمد سبحانی مطلب زیر را نوشت:
https://virgool.io/@ahmadsobhani19/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%AE%D9%88%D8%AF%D8%AA-%D8%B1%D9%88-%D8%A8%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3-fmq2adyu3h7s

چند هفته پیش هم در ویرگول، مطلبی تحت عنوان «این همه نوشته؟ وقتشه کتابتو چاپ کنی «نویسنده» جان!» انتشار یافت و چند روزی هم در منتخب‌های ویرگول بود و نمی‌دانم شاید هنوز هم باشد. بله انصافاً این نوشته، از این لحاظ که ما را خیلی خوب روشن می‌کرد که مراحل چاپ یک کتاب چه جوری است، عالی و قابل تحسین بود و دست مریزاد داشت و دارد.

امّا حالا چرا از این دو مطلب یاد کردم؟

آن اوایل که شروع به نوشتن کرده بودم، شاید بیش از بیست سال پیش، خیلی دغدغه‌ی چاپِ کتاب داشتم. یکی از سوال‌هایی هم که چند سالی است از سوی اعضای خانواده و برخی از دوستان مطرح می‌شود این است: «تو که این همه می‌نویسی، پس چرا تا حالا یک کتاب ندادی بیرون؟!»، انگار کتاب بیرون دادن هم مثل بوتاکس لب و لوچه و پوشیدن شلوارهای پاره، یک جور مُد شده است!

امّا جواب بنده:
  • چاپ یک کتاب در مقام حرف، بسیار آسان است. یک زمانی به شما بابت نوشتن پول می‌دادند، امّا الان تا زمانی که به شهرت نرسی، برای نوشتن باید پول هم خرج بکنی. شما برای نوشتن، باید خیلی کتاب بخوانی. برای این که خیلی کتاب بخوانی، باید خیلی کتاب بخری. برای این‌که خیلی کتاب بخری، باید خیلی پول بدهی!
  • بعد از تمام این کتاب خواندن‌ها، اگر قلم به دست هستید، باید این‌قدر بنویسید که ردّ قلم بر روی سه انگشت دست قالب‌تان، بماند و اگر "صفحه کلید" به دست هستید باید این‌قدر بنویسید که نوک تک تک‌ انگشت‌هایتان مورمور شود!
  • چاپ کتاب، هنر نیست. یک بچه مایه‌دار بی‌سواد می‌تواند مثل آب خوردن هر تعداد کتاب که دلش می‌خواهد چاپ کند. چگونه؟

یک: نوشته‌های یک نویسنده‌ی خوش ذوق و بی‌پول را مُفت‌خر کرده و به نام خودش چاپ می‌کند.

دو: کتاب‌سازی می‌کند. یعنی خودش هیچ حرفی برای گفتن ندارد. چند جمله‌ی قصار راست و دروغ و با منابع نامعتبر را جمع کرده و می‌ریزد داخل یک کتاب و اسمش را هم می‌گذارد: «بزرگان چه می‌گویند؟!» یا «چگونه از بزرگان کولی بگیریم؟!»

  • تصوّر کنیم که شما مانند خانم رجایی یک نویسنده‌ی قابل و مقبول هستید و نوشته‌هایتان واقعاً ارزش کتاب‌شدن دارند. حالا باید این را بدانید که کتاب اوّل از تمام کتاب‌هایی که یک نویسنده قرار است در طول عمرش منتشر کند، مهم‌تر است. یکی از پشیمانی‌هایی که هر نویسنده‌ی مشهوری به زبان می‌آورد، عجله‌ در چاپ اولین کتابش است. چرا؟ چون اگر کتاب اول به هدف نخورد، به هدف نشاندن کتاب‌های بعدی، بسیار سخت و طاقت‌فرسا خواهد بود پس بهتر است خیلی سخت‌گیرانه به سراغ چاپ کتاب اوّل برویم تا یک‌وقت از هول هلیمِ شهرت، توی دیگِ ورشکستگی جیبی و روحی نیفتیم!.
  • حالا گیریم شما بهترین نوشته‌های خود را گلچین کرده‌اید و می‌خواهید کتاب اول خود را چاپ کنید. به گمانتان قرار است بعد چاپ کتاب، چه اتفاقی برای شما بیفتد؟ گمان کردید این‌جا دیاری است که مردم برای کتاب خواندن، با یکدیگر به رقابت بپردازند؟ به خیال‌تان بعد از چاپ کتاب‌تان، مردم برای خریدن و خواندن کتاب شما، سر و دست می‌شکنند؟ در این دیار، تا زمانی که غمِ نان و سودای سود در اولویت باشد، کتاب جایگاه چندانی ندارد. بله عزیز دلم، بله.
  • مورد دیگر که باید به آن توجه داشته باشیم این است که: «هدف ما از انتشار یک کتاب چیست؟» اگر شهرت است که هدف بیخودی است ولی اگر هدف خوانده شدن کتابمان و اثرگذاری آن است، حتماً حُکم نیامده است که به سراغ چاپ کتاب برویم. تصوّر کنید دست‌انداز تصمیم می‌گیرد نوشته‌های دوزاری‌اش را در قالب یک کتاب چاپ و به خلق‌الله بفروشد. در خوشبینانه‌ترین حالت بتواند پول چاپ دویست جلد از کتابش را، آن هم با قرض و قوله (غوله!) بدهد. بعدش اگر بتواند از هفت‌خان رستمِ وزارت ارشاد، برای مجوزِ چاپ کتابش بگذرد، عمراً بتواند دوازده‌خانِ هرکولِ فروش کتاب‌هایش را به سلامت پُشت سر بگذرد. پس تا اطلاع ثانوی (به قول یک بنده خدایی، سالوی!) چاپ کتاب از سوی دست‌انداز به جز ورشکستگی جیبی و روحی و خستگی و ملال، هیچ چیزی در بر نخواهد داشت.
  • امّا جواب این سوال که «چرا حکم نیامده است حتماً به سراغ چاپ کتاب برویم؟»: وقتی در این‌جا در مورد کتابی که شمارگانش فقط پانصد عدد بوده است می‌نویسم و آن نوشته، چند هزار بازدید می‌گیرد. یعنی چند برابر شمارگان آن کتاب. چرا باید به چاپ کتاب فکر کنم؟ از این که بگذریم، خیلی از مطالبی که در ویرگول نوشته‌ام و انتظار داشتم که خوانده شوند، از ده هزار تا بیش از صدهزار بازدید داشته‌اند. چیزی که بنده با چاپ کتاب، هرگز خوابش را هم نمی‌توانستم ببینم. نوشته‌هایی که هزاران بار خوانده شده‌اند اگر در قالب کتاب منتشر کرده بودند، الان در گوشه‌ای در حال خاک خوردن بودند. پس:
بیایید بار دیگر به وبلاگ‌نویسی و اثربخشی بیشتر آن نسبت به چاپ کتاب ایمان بیاوریم.
  • نام و کتاب شما، تا ابد ماندگار خواهد شد!: در پاسخ به این جمله‌ی جذّاب از همان مطلبی که نویسنده‌ها را تشویق به چاپ کتاب‌شان می‌کرد هم باید بگویم که شخصاً ترجیح می‌دهم در قالب معنا و مفهوم مطالبم در ذهن مخاطبان عزیزم، ماندگار شوم تا در قالب چند ورق کاغذ خاک گرفته و یک نام فراموش شده در گوشه‌ای از زیرزمین نمور خانه‌شان!
  • در حال حاضر، برای دست‌انداز، یک لیوان چای داغ و یک صفحه کلید نرم و خوش‌دست، در حُکم جام باده و زلفِ یار است و به قول مولانای جان:
یک دست جام باده و یک دست زلف یار، رقصی چنین میانه‌ی میدانم آرزوست!
گوشه‌ی دنجِ دست‌انداز: در این تصویر، جای جام باده در کنار زلفِ یار، خالی است!
گوشه‌ی دنجِ دست‌انداز: در این تصویر، جای جام باده در کنار زلفِ یار، خالی است!
مطلب قبلی:
https://virgool.io/MePlusBook/%D8%A7%DA%AF%D8%B1-%D8%A7%D9%88-%D9%86%D8%A8%D9%88%D8%AF-%D8%A7%D8%B5%D9%84%D8%A7%D9%8B-%D9%86%D9%85%DB%8C-%D9%86%D9%88%D8%B4%D8%AA%D9%85-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%A8%D8%B2%D8%B1%DA%AF%D8%B3%D8%A7%D9%84-av1s5ok5owoc

دوستان علاقه‌مند به "نوشتن"! به گاهنامه‌ی شماره بیست، سر بزنید و برای موضوعات مطرح شده در آن مطلب بنویسید و در صورت برنده‌شدن، کتاب جایزه بگیرید. حالا، از من هی اصرار و از شما هی فرار!

https://virgool.io/dastan22/%DA%AF%D8%A7%D9%87%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%AF%D8%B3%D8%AA-%D8%A7%D9%86%D8%AF%D8%A7%D8%B2-%D8%B4%D9%85%D8%A7%D8%B1%D9%87-%DB%8C-%DB%B2%DB%B0-lsycdsh90bkk
پُست‌های نوشته شده برای موضوعات گاهنامه‌ی شماره بیست، تا این لحظه (به ترتیب):

یک عصر تب‌دار (کلاژ نویسی) اثر Lavenderfantasy

روز جهانی نام‌گذاری خودرو آشغال در ایران! (تا کی آشغال دیروز و اعجوبه امروز؟) اثر ali nn

تنها نوشته است که می‌ماند! اثر ♦ P⩑R§Δ ♦

آوای خالی اثر حباب

دغدغه‌های (زندگی) من اثر نگین

# محبوب من! اثر آتنا مهرانفر

ویرگولی که هست و ویرگولی که میخواهم! اثر آتنا مهرانفر

نور را باید دید :) اثر Evil angel

روایت یک شکست اثر fatemehjavahery

قصه های مادربزرگه اثر حباب

پرفسور پیکان‌سوار! اثر سهیلا رجایی

برای یک جمله‌ی ناتمام اثر Sadra.M.P

کلاژنویسی| حقایق افکار اثر Miya

اگر روزی تیلیاردر شوم! اثر ali nn

ضرب‌المثل‌های محلی: به زبان مازنی اثر ali nn

پُستی مخلوط! (پست تکانی سابق) اثر سهیلا رجایی

زمین لعنتی نیست چون ما غیر ممکن را ممکن می‌سازیم! اثر ali nn

آیا پروانه شدن ممکن است؟ اثر صحرا مرنجانی

زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم! اثر قدیمی

روزی روزگاری در ویرگول! اثر سیبک

#حیف نیست؟ اثر HEDIYE.A

اگر تیلیاردر بشم! (که نمیشم?) اثر نگین

شب گذشته یوستین گوردر را در خواب دیدم؛ او حرف های سنگینی میزد. اثر HEDIYE.A

کلاژنوشته! اثر Impossible Person

چرا من مثل الکس هانولد نشدم؟ اثر علی دادخواه

زلف بر باد مده اثر آنیتا

صعود آزاد و درس‌های آن برای زندگی اثر سارا یحیایی

امیدوارم در پست بعدی، اسم شما و مطلب‌تان نیز جزو این فهرست دوست‌داشتنی باشد.

اگر وقت دارید: به نوشته‌های هشتگ «حال خوبتو با من تقسیم کن» سر بزنید و اگر خودتان حال خوبی برای تقسیم داشتید، لطفاً دست دست نکنید و آن را با این هشتگ بین دوستان خودتان تقسیم کنید. بِسم‌ِ‌الله.
قورباغه جان! برای چند دقیقه، جاهامون عوض؟!
قورباغه جان! برای چند دقیقه، جاهامون عوض؟!
حُسن ختام:
https://www.aparat.com/v/eRzXk/
آهنگ زیبای «کیش مهر» با صدای استاد ناظری و با شعر بی‌نظیرِ علّامه طباطبایی:


حال خوبتو با من تقسیم کنکتابویرگولنویسندگی
«دنباله‌‎روِ هرکسی نباش، ولی از هرکسی توانستی یاد بگیر!» آدرس سایت: dastandaz.com | ویراستی: Dast_andaz@ | ایمیل: mohsenijalal@yahoo.com
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید