هیچ جای دنیا به اندازهی این گوشه از دنیا فریاد عدالتخواهی، برابری و برادری سر نمیدهند و هیچ جای دنیا هم گویا به اندازهی این گوشهی دنیا، رنگِ خونِ آدمها با هم تفاوت ندارد. یک نفر بیاید بنده را روشن کند که فرق دانشجو و سرباز در چیست؟!
اگر از بنده بپرسند که خونِ کدامیک رنگینتر است؟ بدون تعارف خواهم گفت: درست است که هر دوی اینها برای پدر و مادرهایشان و مخصوصاً برای مسئولین کشورشان، باید عزیز و قابل احترام باشند ولی با دیدگاهی وسیعتر اگر به این عزیزان نگاه کنیم: بدون شکّ خونِ یک سرباز، مقدّستر از خون یک دانشجو است. برای اینکه یک دانشجو (البته به جز دانشجویان رشتههای پرستاری و پزشکی که در خط مقدّم مبارزه با کرونا، حضور دارند.) برای منفعت شخصِ شخیصِ خودش، تلاش میکند ولی گرفتاریهای یک سرباز، کمترین منفعتی برای خودش ندارد.
متاسفم که این روزها از تزریق واکسن به دانشجویان و حتی دانشآموزان، اخبار زیاد و متنوعی میشنوم ولی از تزریق واکسن به سربازان وظیفه، هیچ خبری نیست، به جز این خبر:
امیر دریادار دوم غلامرضا رحیمی پور رئیس اداره سرمایه انسانی سرباز ستاد کل نیروهای مسلح در گفتوگو با خبرنگار انتظامی خبرگزاری فارس درخصوص زمان تزریق واکسن کرونا به سربازان نیروهای مسلح اعلام کرد: سهمیه واکسنهای اختصاص یافته به ستادکل همانند سایر سازمانها بر اساس اولویتهای تعریف شده بین افراد تقسیم شده و در تزریق واکسن بین نیروهای کادر و وظیفه هیچ تفاوتی اعمال نخواهد شد.
اگر پدر یک سربازِ وظیفه نبودم، حتماً به صحّت این خبر، هیچ شکّی نمیکردم. امّا تا جایی که بنده از فرزندِ سربازم، کسب اطلاع کردم کادریها در حال تزریق واکسن هستند ولی از واکسن سربازها، فعلاّ حرفی در میان نیست.
این در حالی است که در همان ایّام که دانشجویان در خانه و در حالی که لیوان چای و ظرف تنقّلات و میوه کنارشان بود، کلاسهای مجازی خود را میگذراندند، سربازها باید هر روز به صورت فیزیکی در یگان خدمتی خود حاضر میشدند. حالا هم که با وجود شروع تزریق واکسن به دانشجویان، هنوز دارند برای رفتن و نرفتن آنها به دانشگاه، استخاره میکنند، سربازهای وظیفه باید هر روز صبح کلّهی سحر بیدار شده و خود را به اولین و شلوغترین قطار مترو رسانده و پس از تعویض چند تاکسی و یا اتوبوس واحد که همگی تا خرخره پُر هستند، راس ساعت در یگان خدمتی خود حاضر شوند تا مبادا اضافه خدمت بخورند.
آیا سربازها قویتر از دانشجوها هستند؟ اگر از لحاظ سنّ و سال بگیریم، تقریباً بین دانشجویان و سربازها، فرق زیادی وجود ندارد. اگر اولویت را بر ساعات و تعداد روزهای حضور دانشجویان و یا سربازها در جامعه و مکانهای پُر تردد و شلوغ بگیریم، باز هم اولویت با سربازها است که از روزی که کرونا وارد کشور شده است، باید در یگان محلّ خدمت خود حاضر میشدند، نه با دانشجویان مجازی!
همان موقع که دانشگاهها مجازی شدند، فرزندِ سربازم با این جملات، اعتراض کرد:
میبینی بابا، هیچ حرفی از کرونا گرفتن سربازها نیست ولی دانشگاهها را تعطیل کردند که یکوقت دانشجوها کرونا نگیرند. مگر سنّ و وضعیت جسمانی سرباز و دانشجو با هم فرق دارد؟ مگر من نباید در محلّ خدمتی حاضر شوم که چند صد نفر دیگر حضور دارند؟ چرا حضور یک دانشجو در جمع، برای سلامتیاش خطر دارد ولی حضور یک سرباز در جمع، خیلی مهم نیست؟ به نظر شما این به این معنی نیست که توی این مملکت، سرباز، آن شان و منزلت و جایگاهی که باید را ندارد!
آنروز توجیهاتی را برای او آوردم ولی امروز که حرف از واکسن دانشجویان زده میشود ولی خبری از واکسیناسیون سربازها نیست، نتوانستم جواب اعتراض مجدد او را بدهم. برای همین با این که اینروزها خیلی دل و دماغ نوشتن را ندارم، خودم را مجاب کردم که هر طوری شده، صدای اعتراض او را به عنوان یک نفر از جامعهی چند ده هزار نفری سربازهای وظیفه، به گوش آنهایی که باید برسانم. هر چند شاعر گفته است: «گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله ماست / آنچه البته به جایی نرسد فریاد است.»
درد دل در مورد سربازان وظیفه، مخصوصاً در مورد نحوهی استفاده از آنها، بیش از این حرفها است. متاسفانه در حال حاضر، انرژی و وقت بسیاری از سربازان، دو سالِ تمام و یا کمی کمتر، بدون کمترین منفعتی برای خودشان و یا کشورشان، بیهوده تلف میشود. امّا بحث در این مورد، مطالعهی بیشتر و مجال دیگری میطلبد.
مطلب قبلی:
دوستان علاقهمند به "نوشتن"! به گاهنامهی شماره بیست، سر بزنید و برای موضوعات مطرح شده در آن مطلب بنویسید و در صورت برندهشدن، کتاب جایزه بگیرید. چشم به هم بزنید شهریور تمام شده، پس به قول سهراب سپهری عزیز: در هم شکن بیجنبشیات را!
پُستهای نوشته شده برای موضوعات گاهنامهی شماره بیست، تا این لحظه (به ترتیب):
یک عصر تبدار (کلاژ نویسی) اثر Lavenderfantasy
روز جهانی نامگذاری خودرو آشغال در ایران! (تا کی آشغال دیروز و اعجوبه امروز؟) اثر ali nn
تنها نوشته است که میماند! اثر ♦ P⩑R§Δ ♦
ویرگولی که هست و ویرگولی که میخواهم! اثر آتنا مهرانفر
نور را باید دید :) اثر Evil angel
روایت یک شکست اثر fatemehjavahery
پرفسور پیکانسوار! اثر سهیلا رجایی
برای یک جملهی ناتمام اثر Sadra.M.P
کلاژنویسی| حقایق افکار اثر Miya
اگر روزی تیلیاردر شوم! اثر ali nn
ضربالمثلهای محلی: به زبان مازنی اثر ali nn
پُستی مخلوط! (پست تکانی سابق) اثر سهیلا رجایی
زمین لعنتی نیست چون ما غیر ممکن را ممکن میسازیم! اثر ali nn
آیا پروانه شدن ممکن است؟ اثر صحرا مرنجانی
زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم! اثر قدیمی
روزی روزگاری در ویرگول! اثر سیبک
#حیف نیست؟ اثر HEDIYE.A
اگر تیلیاردر بشم! (که نمیشم?) اثر نگین
شب گذشته یوستین گوردر را در خواب دیدم؛ او حرف های سنگینی میزد. اثر HEDIYE.A
کلاژنوشته! اثر Impossible Person
چرا من مثل الکس هانولد نشدم؟ اثر علی دادخواه
زلف بر باد مده اثر آنیتا
صعود آزاد و درسهای آن برای زندگی اثر سارا یحیایی
مطلب serendipity اثر HEDIYE.A
رژه با کفش پاشنه بلند اثر زهرا اکبریان
امیدوارم در پست بعدی، اسم شما و مطلبتان نیز جزو این فهرست دوستداشتنی باشد.
اگر وقت دارید: به نوشتههای هشتگ «حال خوبتو با من تقسیم کن» سر بزنید و اگر خودتان حال خوبی برای تقسیم داشتید، لطفاً دست دست نکنید و آن را با این هشتگ بین دوستان خودتان تقسیم کنید. بِسمِالله.
حُسن ختام: