ماجرا از جایی شروع شد که چند روز پیش، در حین مرور مطالب منتشر شده در ویرگول، رسیدم به مطلبی با تیتر «شناخت روان زنهای مثبت ۳۰ سال و خانمهای مطلقه!»، از خودم پرسیدم که یعنی کسانی هستند که دلشان به حال زنهای ۳۰ ساله و خانمهای مطلقه میسوزد یا هدف، چیز دیگری است؟! برای رسیدن به جواب سوالم، مطلب را باز کردم:
فهمیدید چی شد؟ طلاق پنهانی یا عاطفی یعنی شما دارید با یک نفر زیر یک سقف زندگی میکنید و هیچ همدلی و علاقهای نسبت به هم ندارید و این یک تهدید است برای جامعه، چون امکان دارد به خیانت و آسیبهای جبرانناپذیر، منجر شود!
ولی کمی که پیش بروید و دقت کنید، خواهید دید که اتفاقاً همینها دارند شما را دعوت میکنند به: «خیانت!» و آسیبهای جبرانناپذیر. چرا؟ چون شما برای این که بتوانید خیانت کنید به چه مهارتی نیاز دارید؟ «ل.ا.س زدن!» این را از کجا فهمیدی؟ از لینکی که جناب نویسنده، داخل محتوایش(!) گذاشته بود. روی لینک، کلیک کردم و رسیدم به اینجا:
مددکار اشتباهی یا شکارچی اجتماعی؟!
این عزیزان از یک طرف خودشان را دلسوز جامعه، جا میزنند و میگویند که قصد دارند جلوی اثرات جبرانناپذیر طلاق را بگیرند، از طرف دیگر در عنوان سایتشان، به زبان فینگلیش، مینویسند: «شکارچیان زنان مطلقه!» کدام زنهای مطلقه؟ همانهایی که دچار طلاق عاطفی شدند! یعنی هنوز در عقد کسی هستند و به صورت رسمی جدا نشدهاند و همچنان با همسرشان در زیر یک سقف زندگی میکنند!
با کمی دقت در روش تبلیغ و اطلاعرسانی آنها، میتوان متوجه شد که اینها دلشان برای خنثی کردن بمب خودشان میسوزد، نه برای عاقبت به خیری زنان مطلقه و جامعه، وگرنه خود را شکارچی نمینامیدند. البته باز هم دردو بر صداقتشان! هر چند بعید نیست از این حجم انبوهِ صداقت هم هدف خاصی را دنبال کنند؟ چه هدفی؟ این که هر کس اهل بخیه است بیاید برای آموزش، نه هر کس که آدم حسابی است! جالب است که تهدید هم کردهاند که اگر اقدام نکنید دیگر کارگاه نمیگذارند و فقط به طور خصوصی کلاس برگزار میکنند که برای ارباب رجوع، خیلی گران تمام خواهد شد! برویم جلوتر تا بگویم چرا گران تمام خواهد شد؟!
این عزیزان دلسوز در قبال دریافت ۵۵۰ هزار تومان، به طور خصوصی(!) ل.ا.س زدن را به مطلقههای عاطفی، آموزش میدهند. گرفتید چی شد؟ از طرف هم پول میگیرند و هم با او ل.ا.س زدن را تمرین میکنند! حالا در مورد این که کارِ این کلاس خصوصی قرار است به کجا ختم شود، دیگر چیزی نمینویسم، چون: «اَلعاقِلُ یَکفیهِ الاِشارَه»، البته اگر پول مطلقههای عاطفی کم بود، این عزیزان دلسوزتر از این حرفها هستند که آنها را به حال خود رها کنند، لذا در کمال حُسن نیّت، با دریافت ۳۹۰ هزار تومان به صورت کارگاهی، به آنها، این فنّ یا هنر(!) را خواهند آموخت.
شما که غریبه نیستید در زیر این پُست لینکهای زنندهای وجود داشت که همانطور که میبینید، برای جلوگیری از سانسور کُلّ متن، مجبور به خط زدن آن شدم. امّا همچنان یک کلمه برایم غریب و ناشناخته مانده بود. حقیقت، اولین بار بود که این کلمه را میدیدم. چه کلمهای؟ کلمهی «میلف» که پس از کلمهی «شکارچیان»، آمده است. بنابراین معنی این کلمه را جستجو میکنم و میرسم به علّامه ویکی(!):
میلف (به انگلیسی: MILF) در زبان انگلیسی کوتاه شده عبارت "Mother I'd Like to F*ck" «مادری که دوست دارم با او س.ک.س داشته باشم» در انگلیسی عامیانه به جای کل عبارت از این سر واژه استفاده میشود. این عبارت بار معنایی (ضمنی) زنان پخته به لحاظ ج.ن.س.ی جذاب را میدهد. استفاده از این عبارت در رسانهها و سرگرمی، از نسبتاً ناشناس و گمنام به جریان اصلی (میناستریم) تبدیل گشتهاست. بهطور کلی میلف به زنی گفته میشود که در عین پختگی و کارآزمودگی و قدردانی و کار بلدی و حرمت نگه داشتن، ش.ه.و.ت.ی و دارای جاذبههای ج.ن.س.ی باشد و همچنین در محاورههای روزمره به زنان (۴۰ سال به بالا) میلف گفته میشود. این اصطلاح عمدتاً به معنای تمایل به مادر نیست.
خودمان را گول نزنیم. آموزشهایی از این دست سالها است که شروع شدهاند. در خیلی از سریالهای تلویزیونی دههی هشتاد و نود که معمولاً طنز نیز بودند، شاهد آموزش و معمولیسازی روابط آزاد بین زن و مرد نامحرم و همچنین آموزش ل.ا.س زدن بودهایم و بیگمان در آینده، شاهد رشد اینجور آموزشها خواهیم بود. گویا مسئولان هم به این نتیجه رسیدهاند که چارهای جز این ندارند. از یک طرف تلویزیون به جذب مخاطب و رقابت با شبکههای بیگانه، میاندیشد و از یک طرف مسئولانی که قادر به حل مشکلات اساسی مردم نیستند، بنابراین مخالفتی ندارند که سر مردم با امثال این چیزها گرم شود.
صنعت چاپ و نشر کتاب نیز گویا به این نتیجه رسیده است که سود هنگفت فقط در گرو چاپ و انتشار کتابهایی با مضمون عاشقانه و مسائل ج.ن.س.ی است. کتابهایی که روابط آزاد بین دخترها و پسرها، ل.ا.س زدن آنها با یکدیگر و مصرف سیگار و مواد مخدّر را ترویج میکنند. به عنوان مثال ترجمههای متنوع و چاپهای پشت سر هم، پُر غلط، پُر تیراژ و همراه با مجوزِ نشرِ کتابهای آن خانم ۴۱ سالهی آمریکایی که از سال ۲۰۱۲ تا الان، بیست کتاب نوشته است که متاسفانه تمام آنها به فارسی سلیس ترجمه شدهاند. کتابهایی خواندن آنها چیزی عاید فرزندان ما نمیکند، به جز گُستاخی، بیپروایی، اباحهگری و برقراری روابط پر خطر با جنس مخالف و ایجاد اشتیاق به مصرف سیگار و مواد مخدّر. کتابهایی که بر خلاف کتابهای خوب و پر محتوا، با تخفیفهای بالا و عناوین پر طمطراقی همچون «پُرفروشترین کتاب... در سال...» در سایتهای فروش کتاب، به فروش میروند. متاسفانه این راهی که برخی از سازندگان فیلمها و سریالها و پارهای از کاربران فضای مجازی و ناشران کتاب، در سایه غفلت مسئولان فرهنگی کشور دارند میپیمایند، دیر یا زود به تُرکستان ختم خواهد شد، البته اگر تا همین الان ختم نشده باشد!
کاربر عزیز نوجوانی به نام پیشرو (Pishro) در مطلبی تحت عنوان یه روز از روزا! بخشی از یکی از کتابهایی که از دیجیکالا خریده بود را برای مخاطبانش آورده و بالای آن نوشته بود: «+اوه اوه از اون کتاب بدون سانسوراست که میخواستم فقط باید حواسم باشه کسی نخونه!» و زیر آن نوشته بود: «اینم یه بخش از متن که قابل پخش بود•_•»
۳۵ مطلب مرتبط و شبه مرتبط که پیش از این در ویرگول نوشتهام (برای نجات از ورطهی فراموشی خودم!):
مطلب قبلیم:
دوستان علاقهمند به "نوشتن"! به گاهنامه شماره نوزده، سر بزنید و برای موضوعات مطرح شده در آن مطلب بنویسید و در صورت برنده شدن، کتاب جایزه بگیرید. چشم به هم بزنید خرداد هم تمام شده، پس لطفاً بجنبید!
اگر وقت دارید: به نوشتههای هشتگ «حال خوبتو با من تقسیم کن» سر بزنید و اگر خودتان حال خوبی برای تقسیم داشتید، لطفاً دست دست نکنید و آن را با این هشتگ بین دوستان خودتان تقسیم کنید. بِسمِالله.
پیشنهاد:
سلسله مستندهای «ضد» که از شبکهی مستند (از محدود شبکههای خوب تلویزیون) پخش شدهاند را اگر ندیدهاید، حتماً ببینید. پشیمان نخواهید شد.
حُسن ختام:
مشخصات آهنگ ابتدای متن:
آژیر قرمز حملهی هوایی در جنگ جهانی دوم!
نام مطلب بعدیم به شرط سلامتی، حیات و دور ماندن از ممات:
چرا باید برای هر کودکی یک هولاهوپ بخریم؟! (مطلب کوتاهی که به هولاهوپ، هم ربط دارد و هم ندارد!)