داستانی بر پایهی واقعیت:
بعد از مدتها، چند روز پیش دیدمش. یکی از همکلاسیهای قدیمیم رو میگم. یکی از همون هزاران آدمی که در طول زندگیم، بهش برخورده بودم و کمکم داشتم برای همیشه فراموشش میکردم. بعد از احوالپرسی، بهم گفت:
میخواستم بهش بگم:
ولی چون این قبیل مسائل رو شخصی میدونم، این حرف رو بهش نزدم و با این جمله، بحث رو جمع کردم:
برای محکمکاری، چون موقعی که به هم رسیدیم، داشت میلنگید. از علّت لنگیدنش پرسیدم و گفتم:
کلّی خاطرهبازی کردیم تا رسیدیم به درد و دل کردن در مورد زندگی الانمون. وسط درد و دلهاش رسید به جایی که گفت:
شماره همراه هم رو گرفتیم و جدا شدیم. ولی هنوز داشتم به مرض دوستم فکر میکردم و به اینکه: «اگر همه آدمای روی زمین، به این مرض دچار میشدند، دیگه اینقدر همدیگر رو اذیت و آزار نمیکردند!» یهویی احساس کردم پام درد میکنه، به خودم یه نیشخندی زدم و گفتم: «تو رو خدا بیخیال: تو و دردِ انسانیّت؟! تو قبلشم پات همچین سالمِ سالم نبود!»
به نقل از «آرامشِ فلسفی: کتابِ راهنمای اپیکتتوس، به روایت سَم تورود»؛ اگر جای دیگران بودی!:
هنگامیکه پسر همسایهی ما پنجرهی خانهشان را میشکند، احتمالاً میگوییم: «آه، خُب، اتفاقی است که پیش میآید.» امّا اگر پنجرهی خانهی خودت شکسته بود، چه واکنشی نشان میدادی؟ باید همان واکنشی را نشان دهی که وقتی وسیلههای همسایهات خراب شد، نشان میدهی.
در مورد چیزهای مهمتر نیز همینطور است. اگر فرزند یا همسر همسایهات بمیرد، طبیعتاً با خودت میگویی: «از این اتفاقها میافتد. همهی ما روزی میمیریم.» اما اگر بچه یا همسر خودت بمیرد، شیون و زاری میکنی و از سرِ اندوه و ناامیدی میگویی: «کاش هرگز زاده نمیشدم!»
هرگاه به مصیبتی گرفتار آمدی، از خود بپرس چه واکنشی نشان میدادی اگر کس دیگری در همان موقعیت بود.
و سعدی عزیز در بوستان، باب اول در عدل و تدبیر و رای، چنین سروده است:
شبی دود خلق آتشی برفروخت
شنیدم که بغداد نیمی بسوخت
یکی شکر گفت اندران خاک و دود
که دکان ما را گزندی نبود
جهاندیدهای گفتش ای بوالهوس
تو را خود غم خویشتن بود و بس؟
پسندی که شهری بسوزد به نار
اگر چه سرایت بود بر کنار؟
به جز سنگدل ناکند معده تنگ
چو بیند کسان بر شکم بسته سنگ
توانگر خود آن لقمه چون میخورد
چو بیند که درویش خون میخورد؟
مگو تندرست است رنجوردار
که میپیچد از غصه رنجوروار
تنکدل چو یاران به منزل رسند
نخسبد که واماندگان از پسند
دل پادشاهان شود بارکش
چو بینند در گل خر خارکش
اگر در سرای سعادت کس است
ز گفتار سعدیش حرفی بس است
همینت بسندهست اگر بشنوی
که گر خار کاری سمن ندروی
مطلب قبلی:
دوستان علاقهمند به "نوشتن"! به گاهنامهی شماره بیست، سر بزنید و برای موضوعات مطرح شده در آن مطلب بنویسید و در صورت برندهشدن، کتاب جایزه بگیرید. چشم به هم بزنید شهریور تمام شده!
پُستهای نوشته شده برای موضوعات گاهنامهی شماره بیست، تا این لحظه (به ترتیب):
یک عصر تبدار (کلاژ نویسی) اثر Lavenderfantasy
روز جهانی نامگذاری خودرو آشغال در ایران! (تا کی آشغال دیروز و اعجوبه امروز؟) اثر ali nn
تنها نوشته است که میماند! اثر ♦ P⩑R§Δ ♦
ویرگولی که هست و ویرگولی که میخواهم! اثر آتنا مهرانفر
نور را باید دید :) اثر Evil angel
روایت یک شکست اثر fatemehjavahery
پرفسور پیکانسوار! اثر سهیلا رجایی
برای یک جملهی ناتمام اثر Sadra.M.P
کلاژنویسی| حقایق افکار اثر Miya
اگر روزی تیلیاردر شوم! اثر ali nn
ضربالمثلهای محلی: به زبان مازنی اثر ali nn
پُستی مخلوط! (پست تکانی سابق) اثر سهیلا رجایی
زمین لعنتی نیست چون ما غیر ممکن را ممکن میسازیم! اثر ali nn
آیا پروانه شدن ممکن است؟ اثر صحرا مرنجانی
زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم! اثر قدیمی
روزی روزگاری در ویرگول! اثر سیبک
#حیف نیست؟ اثر HEDIYE.A
اگر تیلیاردر بشم! (که نمیشم?) اثر نگین
شب گذشته یوستین گوردر را در خواب دیدم؛ او حرف های سنگینی میزد. اثر HEDIYE.A
کلاژنوشته! اثر Impossible Person
چرا من مثل الکس هانولد نشدم؟ اثر علی دادخواه
زلف بر باد مده اثر آنیتا
صعود آزاد و درسهای آن برای زندگی اثر سارا یحیایی
مطلب serendipity اثر HEDIYE.A
رژه با کفش پاشنه بلند اثر زهرا اکبریان
اگر روزی تریلیاردر شوم! (یک) اثر فاطمه نصیری خلیلی
خدایی که من شناختم... اثر راستین گُلی
اگر روزی تریلیاردر شوم! (دو) اثر فاطمه نصیری خلیلی
رؤیای برندهشدن اثر فاطمه نصیری خلیلی
امیدوارم در پست بعدی، اسم شما و مطلبتان نیز جزو این فهرست دوستداشتنی باشد.
اگر وقت دارید: به نوشتههای هشتگ «حال خوبتو با من تقسیم کن» سر بزنید و اگر خودتان حال خوبی برای تقسیم داشتید، لطفاً دست دست نکنید و آن را با این هشتگ بین دوستان خودتان تقسیم کنید. بِسمِالله.
حُسن ختام: دو آهنگ زیبا از مرحوم ابراهیم منصفی:
پیشنهاد میکنم این آهنگ خیلی معروف مرحوم منصفی را هم بشوید: