به تصویر زیر که یکی از شاهکارهای «باستر کیتون» است بنگرید. در این تصویر قرار است دیوار جلوییِ ساختمان بر روی باستر کیتون، بیفتد و او به اندازهی آن پنجرهی کوچک که میبینید شانش زنده ماندن دارد:
و در تصویر، فرو ریختن دیوار بر روی او را میبینید. اگر دیوار فقط چند سانت اینورتر و یا آنورتر میافتاد، باستر کیتون بدون شکّ میمُرد:
در فیلم «مستند بیوگرافی باستر بزرگ The Great Buster 2018»، میشنویم که باستر کیتون، قبل از انجام دادن این کار، دو خبر خیلی بد را دریافت کرده بود. خبرهایی که هر کدام کافی بودند تا او بیخیال این کار شود. ولی او باز هم این کار را انجام داد و درست هم انجام داد.
در همین فیلم میشنویم که باستر کیتون در این صحنه، به قدری افسرده بوده که دیگر مردن یا زنده ماندن برایش هیچ اهمیتی نداشته است. بنده به عنوان کسی که سالها با افسردگی دست و پنجه نرم کرده و میکند، اصلاً این حرف را قبول ندارم. در اینکه این مردِ صورتسنگی، افسرده بود، تردیدی نیست ولی او این کار را فقط به این دلیل، انجام نداد. او به ادامه دادن کاری که عاشقش بود، آن هم در هر شرایطی، باور و ایمان داشت. چراکه قبل از این کار و وقتی که هنوز اوضاع بر وفق مرادش بود نیز، بارها و بارها، کارهای بسیار خطرناکتر از این کار را انجام داده بود که هر کدام به تنهایی میتوانستند، سر او را به باد بدهند. سقوطهای و افتادنهای دیوانهوار و حرکتهای عجیب و غریب بدنی که هنوز هم از کمتر کسی ساخته است، شاخصههای منحصر به فردِ هنرِ بازیگریِ باستر کیتون محسوب میشدند. شاخصههایی که خیلیها بعد از او خواستند تکرارش کنند ولی هرگز از عهدهاش بر نیامدند.
موقعی که فیلمهای باستر کیتون را میبینیم، به سختی میتوانیم باور کنیم که تمام چیزهایی که میبینیم واقعی است و هیچ جلوهی ویژهای در کار نیست. شعر «جان دارد و جان شیرین خوش است.» برای کیتون خیلی مفهوم نداشت. او از سقوط و افتادن نمیترسید. شاید حداقل چیزی که بتوان از او آموخت این باشد: «سراغ کاری برو که عاشق آن هستی. تنها در مسیر انجام این کار است که اگر هزار بار هم بیفتی و سقوط کنی، باز هم ادامه خواهی داد!»
مردی که که در یکی از فیلمهایش، وقتی با اسلحه مجبور به خندیدن میشود، با کمک دو انگشت خود ادای خنده را در میآورد، چند میلیارد نفر از مردم جهان را یک تنه خنداند و هنوز هم میخنداند. این را در نظر بگیریم که در آن زمان، خنداندن با حرف زدن و مخصوصاً با تمسخر دیگران هنوز مُد نشده بود و خنداندن به مراتب سختتر از الان بود. اینقدر سخت که حتی باید از جان مایه میگذاشتی.
دو مطلب قبلی:
دوستان علاقهمند به "نوشتن"! به گاهنامهی شماره بیست، سر بزنید و برای موضوعات مطرح شده در آن مطلب بنویسید و در صورت برندهشدن، کتاب جایزه بگیرید. فقط تا آخر وقت فردا مهلت دارید!
پُستهای نوشته شده برای موضوعات گاهنامهی شماره بیست، تا این لحظه (به ترتیب):
یک عصر تبدار (کلاژ نویسی) اثر Lavenderfantasy
روز جهانی نامگذاری خودرو آشغال در ایران! (تا کی آشغال دیروز و اعجوبه امروز؟) اثر ali nn
تنها نوشته است که میماند! اثر ♦ P⩑R§Δ ♦
ویرگولی که هست و ویرگولی که میخواهم! اثر آتنا مهرانفر
نور را باید دید :) اثر Evil angel
روایت یک شکست اثر fatemehjavahery
پرفسور پیکانسوار! اثر سهیلا رجایی
برای یک جملهی ناتمام اثر Sadra.M.P
کلاژنویسی| حقایق افکار اثر Miya
اگر روزی تیلیاردر شوم! اثر ali nn
ضربالمثلهای محلی: به زبان مازنی اثر ali nn
پُستی مخلوط! (پست تکانی سابق) اثر سهیلا رجایی
زمین لعنتی نیست چون ما غیر ممکن را ممکن میسازیم! اثر ali nn
آیا پروانه شدن ممکن است؟ اثر صحرا مرنجانی
زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم! اثر قدیمی
روزی روزگاری در ویرگول! اثر سیبک
#حیف نیست؟ اثر HEDIYE.A
اگر تیلیاردر بشم! (که نمیشم?) اثر نگین
شب گذشته یوستین گوردر را در خواب دیدم؛ او حرف های سنگینی میزد. اثر HEDIYE.A
کلاژنوشته! اثر Impossible Person
چرا من مثل الکس هانولد نشدم؟ اثر علی دادخواه
زلف بر باد مده اثر آنیتا
صعود آزاد و درسهای آن برای زندگی اثر سارا یحیایی
مطلب serendipity اثر HEDIYE.A
رژه با کفش پاشنه بلند اثر زهرا اکبریان
اگر روزی تریلیاردر شوم! (یک) اثر فاطمه نصیری خلیلی
خدایی که من شناختم... اثر راستین گُلی
اگر روزی تریلیاردر شوم! (دو) اثر فاطمه نصیری خلیلی
رؤیای برندهشدن اثر فاطمه نصیری خلیلی
خدایی که من شناختم! اثر Animated Hell
برای این که، اسم شما و مطلبتان نیز جزو این فهرست دوستداشتنی باشد، فقط تا فردا وقت دارید.
اگر وقت دارید: به نوشتههای هشتگ «حال خوبتو با من تقسیم کن» سر بزنید و اگر خودتان حال خوبی برای تقسیم داشتید، لطفاً دست دست نکنید و آن را با این هشتگ بین دوستان خودتان تقسیم کنید. بِسمِالله.
حُسن ختام:
پیشنهاد: اگر این فیلم را ندیدید، حتماً ببینید و متفکرانه لذّت ببرید.