پُر خطر زندگی کنیم، تا چیزهای جالب‌تری برای نوشتن داشته باشیم!

این جمله از "کالوم مک کن" که کتابش را در مطلبی تحت عنوان «نویسندگی، بازی با آتش است و نوشتن، سوختن!» معرفی کردم، هنوز به خاطر دارید:

پر خطر زندگی کن. بدین ترتیب چیزی برای نوشتن خواهی داشت. و در این صورت است که وقتی کاغذِ سفید به تو زل زده است و بِربِر نگاهت می‌کند، می‌توانی به زیرش بکشی و نابودش کنی.

آقای «رابرت مایکل پایل یا Robert Michael Pyle» مصداق یکی از همان آدم‌هایی است که پُر خطر زندگی کرده و از زندگی پُر خطرش، نوشته است. او یکی از همان کسانی است که به سراغ کاری که عاشقش بوده، رفته است! رابرت خان، یک پروانه‌شناس و استاد دانشگاه است که در حرکتی ماجراجویانه، تصمیم می‌گیرد با پای پیاده و بدون هیچ‌گونه تجربه‌ی مشابهی، برای بررسی دقیق اوضاع و احوال پروانه‌ها و شناسایی پروانه‌های جدید، به جنگل ملّی گیفورد برود. این جنگل، این‌قدر پهناور است که هنوز بسیاری از جاهای آن کاوش نشده است، به طوری که بومی‌های آن‌جا اسمش را «شکاف تاریک» گذاشته‌اند. سرتان را درد نیاورم. آقا رابرت، یک‌ ماه را با پای پیاده در این جنگل، سپری می‌کند. تا مرز غرق شدن در رودخانه، سقوط در درّه و کُشته شدن هم پیش می‌رود، ولی بالاخره زنده از این جنگل بیرون می‌آید. او نتیجه‌ی تجربیاتش در این سفر را در کتابی تحت عنوان«جایی که پاگنده راه می رود: عبور از شکاف تاریک»، می‌نویسد. این هم تصویر ایشان و کتابش:

آقای «تام پاتنام» بعد از خواندن این کتاب، تحت تاثیر قرار می‌گیرد و فیلمنامه‌ای از روی آن نوشته و زحمت ساختن فیلمی در ژانر درام، ماجراجویی و کمی تا قسمتی کمدی به نام «شکاف تاریک یا The Dark Divide» را می‌کشد. نقش آقای «رابرت مایکل پایل» را هم آقای «دیوید کراس» بازی کرده است. کتاب آقا رابرت که هنوز به فارسی ترجمه نشده است، بنابراین تماشای این فیلم، از اوجب واجبات(!) است. این فیلم را می‌توانید با خیال راحت و بدون هیچ دلهره‌ای (!) در کنار خانواده ببینید و لذّت ببرید.
فیلم با صحنه‌ی فریاد کشیدن و فرارِ نقشِ اول فیلم که صحنه‌ای از اواخر فیلم است، شروع می‌شود. جوری که مخاطب را با این سوال روبرو می‌کند که این بنده خدا دارد از چه چیزی این‌جوری فرار می‌کند و همین سوال او را وا‌می‌دارد تا فیلم را تا به انتها دنبال کند.
هشدار:

بعد از دیدن این فیلم، هوای ماجراجویی به سر شما خواهد زد!

مخلص کلام:

برخی از ما عادت کرده‌ایم که آهسته برویم و بیاییم تا مبادا گربه شاخ‌مان بزند. خودم هم جزو همین "برخی از ما" هستم. بعضی چیزها را به طور کاذب و صرفاً چون کسی انجام نداده، خطرناک می‌دانیم. خیلی از خطرها هم، این‌قدرها خطرناک نیستند که نتوان به سراغ‌شان رفت. البته تعریف واژه‌ی "خطر" مانند هر واژه‌ی دیگری، از من تا شما و از شما تا دیگری، فرق می‌کند. یک نفر راه رفتن بر روی ریل راه‌آهن را خطرناک می‌داند، دیگری نه. یک نفر خوابیدن در فضای باز را خطرناک می‌داند، دیگری نه. یک نفر پرش بانجی یا بانجی جامپینگ را خطرناک می‌داند، دیگری نه. بنابراین هر کدام از ما باید لااقل به قدر وسع‌مان و عاقلانه دست به خطر بزنیم تا زندگی‌مان بوی نویی به خود بگیرد تا حرف‌های تازه‌تری برای گفتن و نوشتن داشته باشیم. بیایید حداقل آن کارهایی که ما فکر می‌کنیم خطرناک هستند ولی هزاران نفر، آن را انجام داده‌اند و هیچ اتفاقی هم برایشان نیفتاده است، را برای یک‌بار هم شده است، امتحان کنیم.

توجه!

دوستان مهلت نوشتن برای موضوعات گاهنامه‌ی شماره بیست، امشب به پایان رسید.

عزیزانی که افتخار داده و همراهی کردید، از شما بی‌نهایت سپاسگزارم. لطفاً چرخه‌ی همراهی خود را به این نحو تکمیل فرمایید: حداکثر تا جمعه - نهم مهرماه ۱۴۰۰- پنج پُست، به جز پُست خودتان را انتخاب و امتیازی از یک تا بیست، به آن‌ها اختصاص و نتیجه را در زیر این پُست نوشته و یا ایمیل فرمایید. دوستانی که در این رای‌گیری شرکت نکنند، با عرض شرمندگی، حذف خواهند شد.

آخرین فهرست «پُست‌های نوشته شده» به شرح زیر است (اگر پُستی جا مانده است، لطفاً در قسمت نظرها لینک آن را بنویسید تا به این فهرست، اضافه کنم.):

یک عصر تب‌دار (کلاژ نویسی) اثر Lavenderfantasy

روز جهانی نام‌گذاری خودرو آشغال در ایران! (تا کی آشغال دیروز و اعجوبه امروز؟) اثر ali nn

تنها نوشته است که می‌ماند! اثر ♦ P⩑R§Δ ♦

آوای خالی اثر حباب

دغدغه‌های (زندگی) من اثر نگین

# محبوب من! اثر آتنا مهرانفر

ویرگولی که هست و ویرگولی که میخواهم! اثر آتنا مهرانفر

نور را باید دید :) اثر Evil angel

روایت یک شکست اثر fatemehjavahery

قصه های مادربزرگه اثر حباب

پرفسور پیکان‌سوار! اثر سهیلا رجایی

برای یک جمله‌ی ناتمام اثر Sadra.M.P

کلاژنویسی| حقایق افکار اثر Miya

اگر روزی تیلیاردر شوم! اثر ali nn

ضرب‌المثل‌های محلی: به زبان مازنی اثر ali nn

پُستی مخلوط! (پست تکانی سابق) اثر سهیلا رجایی

زمین لعنتی نیست چون ما غیر ممکن را ممکن می‌سازیم! اثر ali nn

آیا پروانه شدن ممکن است؟ اثر صحرا مرنجانی

زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم! اثر قدیمی

روزی روزگاری در ویرگول! اثر سیبک

#حیف نیست؟ اثر HEDIYE.A

اگر تیلیاردر بشم! (که نمیشم?) اثر نگین

شب گذشته یوستین گوردر را در خواب دیدم؛ او حرف های سنگینی میزد. اثر HEDIYE.A

کلاژنوشته! اثر Impossible Person

چرا من مثل الکس هانولد نشدم؟ اثر علی دادخواه

زلف بر باد مده اثر آنیتا

صعود آزاد و درس‌های آن برای زندگی اثر سارا یحیایی

مطلب serendipity اثر HEDIYE.A

رژه با کفش پاشنه بلند اثر زهرا اکبریان

قصه تنهایی اثر خرگوش

اگر روزی تریلیاردر شوم! (یک) اثر فاطمه نصیری خلیلی

خدایی که من شناختم... اثر راستین گُلی

اگر روزی تریلیاردر شوم! (دو) اثر فاطمه نصیری خلیلی

رؤیای برنده‌شدن اثر فاطمه نصیری خلیلی

خدایی که من شناختم! اثر Animated Hell

زندگی... اثر خرگوش

اگر وقت دارید: به نوشته‌های هشتگ «حال خوبتو با من تقسیم کن» سر بزنید و اگر خودتان حال خوبی برای تقسیم داشتید، لطفاً دست دست نکنید و آن را با این هشتگ بین دوستان خودتان تقسیم کنید. بِسم‌ِ‌الله.
 مخملکوه در خرم آباد لرستان
مخملکوه در خرم آباد لرستان
حُسن ختام:
https://www.aparat.com/v/qVDGK/
پیشنهاد: اگر این فیلم را ندیدید، حتماً ببینید و متفکرانه لذّت ببرید.
https://www.aparat.com/v/98pcj/