Dast Andaz
Dast Andaz
خواندن ۱۰ دقیقه·۴ سال پیش

ماجراهای طنز شیخ کونگ و مریدانش!(شش: حق با کیه؟)

شیخ جان! میان "شان تزو" و "فان تزو" دعوایی سخت درگرفته است، هر کدام حق را با خودش می‌داند. اجازه ‌دهید آنها را نزد شما بیاوریم تا با یکی از آن قضاوتهای جانانه‌تان، برگی زرّین به کتابِ قضاوت روزگار اضافه کنید!

سلامت کو گوساله؟! ما در این مدرسه که در کلّ چین لنگه ندارد به شما چه یاد می‌دهیم که از یک سلام کردن نیز چنین عاجزید؟

اِوا خدا مرگم بده شیخ، سلام!

سلام بر مُرید ملوس خودمان! چرا می‌خواهی آن دو یابو را نزد ما بیاوری؟ یعنی تو نمی‌دانی که ما اینقدر در قضاوت حرفه‌ای شده‌ایم که بدون این که شاهد دعوای دو نفر باشیم، می‌توانیم بینشان به خوبی قضاوت کنیم؟!

گُستاخی بنده را ببخشایید شیخ.

ببخشیدیم. حال بدون این که ماجرا را برایمان تعریف کُنی، قضاوتمان را می‌کنیم تا تو که مُرید ملوس ما باشی، کف و خون قاطی کنی!

واحیرتا از این همه کرامات! اجازه می‌دهید اسفندی بیاوریم و دور تک تکِ اعضای بدنتان دود کنیم؟

آخرین بار که این کار را کردی، زدی آن عضو حیاتی‌مان را سوزاندی. خدا از تو نگذرد که زندگی را بر ما زهر مار کردی!

ممنون می‌شوم تا قبل از این که آن دو، بلایی به سر هم بیاورند، قضاوتتان را بکنید.

ما یک نسخه‌ی واحد، امّا کامل و تمام عیار، برای تمام دعواهایی که در سراسر چین و ماچین رُخ می‌دهد، می‌پیچیم. آن را آویزه‌ی گوش خود کن و در تمام موارد مشابه به کار بگیر!

فدایتان شوم، لطف کنید بپیچید و جنگ هفتاد و دو ملت را به صلحی ابدی بدل کنید!

اندکی صبر سحر نزدیک است! ما معتقدیم قبل از وقوعِ هر دعوایی، معلوم است که حق با کیست!

قربان مگر می‌شود؟! بگویید چگونه؟ و بشریت را از این گمراهی محض نجات دهید!

"حق"، همیشه و بدون استثناء با"زور"است!

مُرید ملوس شیخ کونگ پس از شنیدن این جمله نیم ساعتی خشکش زد و پس از آن، به مکالمه‌اش با شیخ ادامه داد:

بنابراین از این پس هر وقت بین دو نفر دعوایی در گرفت، برای این که ببنیم حق با کیست؟ کافیست بین آنها مسابقه‌ی مُچ اندازی و طناب‌کشی برگزار کنیم. هر کدام که هر دو مسابقه را بُرد، حق را چشم و گوش بسته به او تقدیم خواهیم کرد!

ای خاک عالم بر سر من و مدرسه‌ام که طویله‌ای شده است برای پروار گوسفندانی چون تو! ما یک سگ فرهیخته‌ی کتاب دوست را به مُریدی که تو باشی، ترجیح می‌دهیم!

من هنوز بزرگ نشدم و یه آدم معمولی، بی‌استعداد، زشت و ضعیف هستم. اجازه می‌دهید بروم خودم را بکشم و از این زندگی نکبت‌بار راحت شوم؟

قبل از اینکه خودت رو بکشی، بگذار ابتدا تو را خر فهم کنیم تا خر از دنیا نروی!

قربان مرام و معرفتتان بروم. محّبت فرموده خر فهممان کنید تا خر از دنیا نرویم!

آن تعبیری که تو از حرف ما کردی سطحی‌ترین و مزخرف‌ترین تعبیر بود. آنچه ما می‌گوییم را بنویس تا هم برای خودت و هم برای آیندگان بماند.

کجا و با چه بنویسم؟

روی برگی بنویسش، بنویس با چشم خیسش، عشق رو تکرار کن دوباره، خط تیره بنویسش، خط تیره بنویس...!

حالتان خوب است؟! به گمانم امروز یک چیزی‌تان است! اجازه می‌دهید ساقی‌تان را عوض کنیم؟

خوبم. خوبم. اگر شما بگذارید. ساقی‌مان هم کارش خیلی درست است!

تعبیر عمیق‌تان را بفرمایید تا با پِر قویی که دیروز برایتان کباب کردیم، بر روی پوستِ آهویی که پریروز برایتان کباب کردیم، بنویسم.

زور بر چهار نوع است. زور اول، زور بازو است. زور دوم، زور حساب‌های بانکی و جوه نقدی است. زور سوم، زور املاک و مستغلات شماست. زور چهارم که به آن رانت می‌گویند. زوری است که از طریق چسبیدن به افراد صاحب قدرت و نفوذ پیدا کردن در دل‌های پُر سوز و گداز آنها به دست می‌آید.

کدام زور از همه برتر است؟

زور بازو، مُفت نمی‌ارزد. چون این زور را خر نیز دارد ولی هیچ کس او را آدم حساب نمی‌کند! زور دوم و سوم خیلی خوبند ولی زور چهارم، زور اکبر است و برترین زورهاست.

برای این که بفهمیم حق با کیست باید به کدام یک از این زورها توجه کنیم؟

به عنوان مثال اگر بین دو نفر دعوایی در بگیرد که یک نفر از آنها سه زور اول را داشته باشد و نفر دیگر، فقط زور آخر را داشته باشد، شما بایستی از همان اول حق را به دارنده‌ی زور چهارم بدهی و خیال خودت و همه را راحت کنی!

اگر بین دو نفر دعوایی در بگیرد که هر دو از زور بازو برخوردار باشند، حق با کیست؟

حق با آن کسی است که چاقو دارد!

اگر یکی چاقو و دیگری شمشیر داشت، چه؟

با آن که شمشیر دارد!

اگر یکی شمشیری و دیگری تفنگ داشت، چه؟

با آن که تفنگ دارد!

اگر هر دو تفنگ داشته باشند، چه؟

با آن که تفنگش گلوله‌های بیشتری دارد!

اگر بین دو نفر دعوایی در بگیرد که هر دو از زور بازوی خشک و خالی برخوردار باشند، چه؟

با آن که زور بازویش از دیگری بیشتر است!

اگر بین دو نفر دعوایی در بگیرد که یک نفر، فقط زور اول را داشته باشد و دیگری، زور دوم و سوم را، آن‌گاه حق با کیست؟

حق با دیگری است که زور دوم و سوم را دارد. چرا که او می‌تواند به راحتی چندین قلچماقِ گردن کلفتِ طماع را به استخدام خویش در آورده و ترتیب آن یک نفر و زور بازویش را در کسری از ثانیه بدهد!

اگر بین دو نفر دعوایی در بگیرد که هر دو از زور دوم برخوردار باشند، حق با کیست؟

آن که موجودی حساب بانکی‌اش بیشتر است!

اگر موجودی حساب بانکی‌شان به یک اندازه بود، چه؟

آن که با رئیس بانک رفیق است!

اگر هر دو با رئیس بانک رفیق بودند، چه؟

آن که با رئیس بانک، رفیق‌تر است!

اگر بین دو نفر دعوایی در بگیرد که هر دو از زور سوم برخوردار باشند، چه؟

آن که زمین و مستغلاتش بیشتر است!

اگر هر رو به یک اندازه زمین و مستغلات داشته باشند؟

آن که زمین و مستغلاتش در بالای شهر است!

اگر زمین و مستغلات هر دو در بالای شهر باشد، چه؟

آن که زمین و مستغلاتش بالای شهرتر است!

اگر بین دو نفر دعوایی در بگیرد که هر دو از روز چهارم برخوردار باشند، حق با کیست؟

با آن که چسبندگی‌اش به افراد صاحب قدرت، و نفوذش در دل آنها بیشتر است!

اگر هر دو به یک اندازه چسبندگی و نفوذ داشته باشند، چه؟

آن که به افراد صاحب قدرت بیشتری چسبیده باشد و در دل‌های تعداد بیشتری از آنها نفوذ پیدا کرده باشد!

اگر بین دو نفر دعوایی در بگیرد که یک نفر از زور دوم برخوردار است و دیگری از زور سوم، آن‌گاه حق با کیست؟

بایستی زور دیگری که از نوع زور سوم(املاک و مستغلات) است را به زور نوع دوم(وجود نقدی) تبدیل کنند و آن‌گاه با یکدیگر قیاس کنند. برای هر کس بیشتر شد، حق با اوست!

اگر بین دو نفر دعوایی در بگیرد که هیچ کدام هیچ زوری نداشته باشند، حق با کیست؟

حق با هیچ کدام‌شان نیست. امّا چون خودشان این را نمی‌دانند، باید بر سر حق نداشته‌شان، با هم گلاویز شده و آنقدر همدیگر را بزنند تا یکی‌شان خسته شود و نزاع را ترک گوید. آن‌گاه آن که می‌ماند با این توهم که حق نداشته‌اش را گرفته است، به رقص و شادی می‌پردازد!

در کلّ چین، هیچ جادوگری نمی‌توانست همچون نسخه‌ای بپیچد. ای کاش می‌توانستم مغزتان رو ببوسم!

اولاً که جادوگر خودتی و هفت جدّ و آبادت، دوماً "ای کاش" و "امّا" و "اگر" را کاشتند، حتی یک خیار چنبر کرمو هم سبز نشد!

پس اجازه دهید لمسمتان کنم،در آغوش بگیرمتان و ببوسمتان!

نه!!! ای شارلاتان! برای چه؟ مگر مشکل داری؟

قربان عشق من به شما یک عشق افلاطونیه و نه چیز دیگر. فقط می‌خواستم تا قبل از این که گلچین روزگار که لعنتی عجب خوش سلیقه است، گلی مثل شما، که معدن علم و فضیلت و حکمت باشید را ناجوانمردانه بچیند، قدرتان را بدانم!

حالا که این طور شد بیا هر چقدر که دلت می‌خواهد قدر ما را بدان. فقط اطراف را نگاه کن تا کسی به ما انگ نزند!

شیخ از شما ممنونم که گذاشتید قدرتان را بدانم.

اگر با بنده کاری ندارید رفع زحمت کرده و سریع بروم به دعوای آن دو یابو خاتمه دهم.

قبل از آن که به دعوا و عرض اندام آن دو یابو پایان دهی، به آشپزمان بگو برای امروز ظهر، آش خشتک بپزد!

جسارتاً مناسبتش چیست؟

بعد از یکماه، بالاخره دیروز آخرین وارثِ شیخ کونگی که خودمان باشیم، خودش با پای خودش رفت جیشش را کرد!

تبریک می‌گویم شیخ. تا باشد از این جیش کردنا!

مُرید ملوس رفت تا حق را به حق‌دار بدهد ولی وقتی به صحنه‌ی دعوا رسید که صحنه‌ی دعوا به صحنه‌ی جُرم تبدیل شده بود! "شان تزو" با چاقو "فان تزو" رو مُثله کرده بود. در حالی که طبق فرمایشات شیخ کونگ حق با "فان تزو" بود. چون انگشتان یکی از دستان قطع شده‌اش هنوز به دسته‌ی شمشیر چسبیده بود! با وجود وقوع این حادثه‌ی تلخ، ظهر که شد شیخ کونگ کاسه کاسه آش خشتک سر کشید و در حالی برای خواب قیلوله به بستر رفت که هنوز چند قطره آش به سبیلش آویزان بود!
شماره‌های پیشین:

ماجراهای طنز شیخ کونگ و مریدانش!(یک)

ماجراهای طنز شیخ کونگ و مریدانش!(دو)

ماجراهای طنز شیخ کونگ و مریدانش!(سه)+...

ماجراهای طنز شیخ کونگ و مریدانش!(چهار: ازدواج نافرجام)

ماجراهای طنز شیخ کونگ و مریدانش!(پنج: الهام)

مطلب قبلیم:
https://virgool.io/@Jalal-Mohseni-Sh/%D8%AF%D9%86%DB%8C%D8%A7-%D9%81%D9%82%D8%B7-%DB%8C%D9%87-%D8%AA%D8%A7%D8%A8%D9%84%D9%88%DB%8C-%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D9%87-%D9%88-%D8%B3%D9%81%DB%8C%D8%AF-%D9%82%D8%B4%D9%86%DA%AF%D9%87-%D9%87%D9%85%DB%8C%D9%86-e1saho57ik78
مسابقه ماهنامه‌ی دست‌انداز:

کسانی که افتخار دادند و در مسابقه‌ی این دوره حضور یافتند:

دو نفر از برنده‌های این دوره مسابقه دست انداز رو خود شما انتخاب خواهید کرد. چه جوری؟

هر کدوم از شما، لطف کرده و آثار سایر شرکت‌کنندگان در مسابقه رو بخونه و از بین اونا، ۵ نویسنده‌ی برتر رو انتخاب و اسامی‌شون رو تا یه هفته بعد از اتمام تاریخ مسابقه برام ایمیل کنه. تاریخ اتمام مسابقه: (۳۰ مهرماه)، مهلت انتخاب ۵ نفر برتر و ایمیل نام آنها: (از ۱ تا ۷ آبان)

تا الان شانزده عزیز با هجده مطلب، در مسابقه حضور یافتند؟ (به ترتیب حضور)

حباب-نامه ای به ده سال بعد خودم!

لوندرفانتزی(Lavenderfantasy)-«نامه‌ای به ده سال بعد خودم!»

پینوکیو(pinochio)-نامه‌ای به 10 سال آینده خودم

یادداشت های یک دختر معمولی 2-نامه ای به ده سال بعد خودم!

ربیت گیرل(Rabbit girl)-مصاحبه سه ویرگولیD:

میم را... -مصاحبه سه ویرگولی D:

علی(Ali G)-مصاحبه سه ویرگولی!

سیده سدنا موسوی -نامه‌ای به ده سال بعد خودم!

ربیت گیرل(Rabbit girl)-نامه ای به ده سال آینده...

شکرین قلب(!sweetheart)-نامه‌ای به ده سال بعد خودم

خاکی - قصه مرغی که زرشک پلو شد | مصاحبه ای با یک دوست ویرگولی

ٱذرخݰ⦕⦖ عـزےزے - نامه‌ای به ده سال بعد خودم

خاکی-وقتی به خودم میگم زرشک | نقشه زندگی من تا مرگ

میم را... - نامه ای به ده سال قبل !(شایدم بعد !)

علیمو(alimo)-مصاحبه ویرگولی!

حنانه محمدی(hannane.mohammadi)-گرچه دورم ولی با تو سخن میگویم!

زد-اس(?zs)-نامه ای به هشت سال بعد خودم!!

خاکی-با من ازدواج می‌کنید؟ | مصاحبه ای با یک دوست ویرگولی

مسیح(Masih)-نامه ای به ده سال بعد خودم

کوچک-نامه‌ای به ده سال بعد خودم!

کسانی که افتخار ندادند و در مسابقه‌ی این دوره حضور نیافتند:

سه نفر از برنده‌های این دوره مسابقه دست انداز رو شما انتخاب خواهید کرد. چه جوری؟

از عزیزانی که اسمشون رو اینجا میارم خواهش می‌کنم، به عنوان داور، افتخار بدن و مطالب دوستانی که در بالا لینکشون رو آوردم، با دقّت، بخونند و از بین اونا ۵ نویسنده‌ی برتر رو انتخاب و اسامی‌شون رو تا یه هفته بعد از اتمام تاریخ مسابقه برام ایمیل کنند. تاریخ اتمام مسابقه: (۳۰ مهرماه)، مهلت انتخاب ۵ نفر برتر و ایمیل نام آنها: (از ۱ تا ۷ آبان)

داوران این دوره:

ٱذرخݰ⦕⦖ عـزےزے/احمد سبحانی/علی خالقی/بهنام/حجت عمومی/سهیل مرادی مریم نگاری/سهیلا رجایی/علی دادخواه/آرمیتا فرهادی/سید متین فقهی/نازنین باقری/maral abbasi/آسایش آسوده:)/ Rنورالدین/ Moeinitto/فاطمه مرادی/Sky/مژگان هزارخانی/eshghghadimihame/راضیه زارع /Baharr /لام_مث_لیلی ( لیلی عباسی) /Hesperus/پ.ا.ی.ی.ز /Raha Foroozan/آنیتا /Roya /پاتک/ نیلوفر موسوی/mehrofehr/phoenix /س.مرتضی موسوی

توجه!

  • دوستانی که تمایلی به ارسال ایمیل ندارند، می‌تونند اسامی ۵ نفرِ انتخابی خودشون رو در زیر این پُست یا یکی از پُست‌های بنده، بنویسند. با تشکر فراوان.
  • چنانچه بزرگواری در مسابقه حضور یافته ولی اسمش اینجا نیامده ، در قسمت نظرها تذکر بده.
  • شانزده نفر شرکت‌کننده در مسابقه، سعی کنند همگی در انتخاب ۵ نفر برتر، شرکت کنند تا ۲ نفری که قراره انتخاب کنند، بهترین باشند.
  • از سی و سه نفر عزیزی که به عنوان داور انتخاب کردم، خواهش می‌کنم در انتخاب ۵ نفر برتر، حضور حداکثری داشته باشند تا ۳ نفری که قراره انتخاب کنند، بهترین باشند.
  • چون اصل بر شفّافیت است، اسامی دوستان مشارکت کننده در انتخاب نفرات برتر و ۵ نفر انتخابی‌شون، در ماهنامه‌ی دست‌انداز بعدی، منتشر می‌شه.
ماهنامه‌ی بعدی دست‌انداز کی منتشر می‌شه؟

دوستان از ۱ تا ۷ آبان مهلت دارند تا این مطالب رو با دقّت بخونند و ۵ نفر برتر رو انتخاب کنند. ماهنامه‌ی دست‌انداز، بعد از جمع‌بندی نظرات دوستان و انتخاب قطعی نفرات برتر، منتشر می‌شه. ان‌شاءالله

حُسن ختام: آهنگی از سینا درخشنده.
https://www.aparat.com/v/oeWpi/%D9%85%D9%88%D8%B2%DB%8C%DA%A9___%D8%AE%D8%AF%D8%A7%DB%8C%D8%A7_%DB%8C%D9%87_%DA%A9%D8%A7%D8%B1%DB%8C_%D8%A8%DA%A9%D9%86_%D8%A8%D8%A7%D9%84_%D9%BE%D8%B1%D9%86%D8%AF%D9%87_%D9%86%D8%B4%DA%A9%D9%86%D9%87_...
مطلب بعدی: به شرط حیات و دورماندن از ممات و داشتن جان در بدن.

آبتنی تو حوضِ کتاب!

توی این مطلب در مورد چند تا کتاب مختلف می‌نویسم و قسمت‌هایی از هر کدوم رو براتون بازنویسی می‌کنم. این مطلب طولانیه ولی قول می‌دم هر کسی که بخوندش، دست خالی نره. ان‌شاءالله.

حال خوبتو با من تقسیم کن
«دنباله‌‎روِ هرکسی نباش، ولی از هرکسی توانستی یاد بگیر!» آدرس سایت: dastandaz.com | ویراستی: Dast_andaz@ | ایمیل: mohsenijalal@yahoo.com
ماجراهای طنزآمیزِ شیخ کونگ و مریدانش را در این انتشارات بخوانید. شیخ کونگ، شیخ‌الشیوخ و قاضی‌القضّات چین است و لاغیر.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید