مقدمه: ما همه فرعونیم، مصرهایمان کوچک و بزرگ میشود.
میگویند نوشتن خوب است امّا تو باور نکن!
تازه دارم متوجه میشوم که چرا افلاطون با نوشتن مخالف بود. نوشتن خوب است، امّا چیزی کم دارد. نوشتن خوب است، امّا هرگز جای گفتوگوی رو در رو را نمیتواند بگیرد. نوشتن خوب است ولی با تمام خوبیهایش خیانتی است در حق گفتوگوی چهره به چهره. بنده به قصد خیرخواهی یادداشتی مینویسم، ولی شما هر کدام به تناسب كُلٌّ يَعْمَلُ عَلَىٰ شَاكِلَتِهِ آن را جور دیگری برداشت میکنید. حال اگر همین چند کلمهای که نوشتم را در قالب چند جمله رو در رو به شما میگفتم شاید وضعیت کمی فرق میکرد. چرا که شما اینبار به چشمهایم نگاه میکردید و میدانستید که چشمها درغگویی بلد نیستند. چشمها گویندگان اخبارِ دل هستند. چشمها، بی هیچ کم و کاستی، هر آنچه را در دل بگذرد را به مخاطب منتقل میکنند. دهان میتواند دروغ بگوید ولی چشم نمیتواند. دهان دو لب دارد و رموز دو رویی را نیز خوب میداند. امّا هر چشم فقط یک پلک دارد و به هیچ چشمی، دو رویی را نیاموختهاند. خطاکارانی را نگریستهای که چگونه از چشم درچشم شدن میهراسند و یا سرشان را پایین میاندازند تا چشمهایشان دست لبهایشان را رو نکند. ای کاش میتوانستم به جای نوشتن برای شما، با شما با فاصلهی نزدیک حرف بزنم. تا چشمهای مرا به وقت حرف زدن ببینید. تا چشمهای شما را به وقت حرف زدنتان ببینم! تا زندگیام را از نزدیک ببینید. تا کمتر با قضاوتهای نسنجیده، دلم را بشکنید و روحم را به عصیان وادارید و جسمم را بیمار کنید.
بزرگترین باگ ویرگول، دستانداز است. بعد از دستانداز نوبت میرسد به آن دسته از کاربرانی که به جای ارائهی نقدی سازنده و مربوط که به نویسنده کمک کند، به صورت هماهنگ، به یک یادداشت حمله کرده و با توهین، تمسخر و گاهاً فحاشی، در صدد انتقام از نویسندهی آن بر میآیند!
در یادداشت امتحانش کُن! (هفت: لباس بیشتر، شعلهی کمتر) فقط یک خواهش انساندوستانه، تکرار میکنم فقط یک خواهش انساندوستانه را مطرح کردم. امّا نظرهایی دریافت کردم که واقعاً برایم عجیب بود. یکی گفت مردم را متهم کردی. دیگری گفت بودجهی مصباح را باید برای پنلهای خورشیدی مصرف میکردند. یکی گفت من مصرف نکنم که مسئولان گاز را بفروشند و پولش را بفرستند برای لبنان و سوریه و یمن و عراق؟ آن یکی گفت من مصرف نکنم که مسئولان بتوانند اختلاس کنند. عزیز دیگری گفت جایزهی مالهکش طلایی را باید به تو بدهند. بزرگواری گفت این انسان بخرد نابخرد، ویژگی مهمی به نام سازگاری دارد، منتها همین انسان در قطب جنوب نمیتواند زنده بماند. سالاری گفت بیله دیگ بیله چغندر! نمیشه که فرهنگ مصرفمون مثل آلمانیها باشه، اما رفاهمون مثل بنگلادشیها! محترمی گفت صرفه جویی وقتی خوبه که بدونم نفعش به هموطنم میرسه نه وقتی پول میشه میره توجیب یه مشت تروریست. فاضلی گفت این جماعت قحطیم ببینن، پست میزارن که چه ربطی به دولت داره؟ باید فتوسنتز کنیم! سروری متلک پراند که چه زمستان سختی اروپا رو فرا گرفته! عالمی گفت: معضل گاز یک معضل رمانتیک نیست که اینگونه شما جناب دستانداز از آن صحبت میکنید، ما باید قبل از اینکه به فکر کاهش مصرف و پوشیدن لباس بیشتر (نگاه اصلاح طلبی) باشیم باید بپرسیم که منابع گازی ما به کجا رفته و چرا پیشبینی وضع موجود انجام نشده! این نگاهی علمیست و نه دیدگاههای رمانتیک شما. نور چشمیای گفت اشتباه همه دولتهای ایران این بوده که شبکه گازرسانیش رو وسیع کرده برای مثال تو گاوداری مشتی ممقلی هم شیر گاز وجود داره! هیچ کشور عاقلی همچین منبع پاکی رو برا گرم نگه داشتن گاوداری خرج نمیکنه!
برخی از نظرهای زیر این پست هم خیلی برایم عجیب بودند:
دوستی بخشی از یکی از آهنگهای یاس (یکی از هزاران امام و پیامبر مجازی!) را میآورد و به این ترتیب یادداشت را نقد میکند:
یاس یه بیتی داره که میگه:
«هر نفر بعد نقض نفر قبله
چه فرقی داره یک با صد کاندیدا؟»
شما همچنان بجای حکومت حق دنبال دولت عملگرا باش نتیجهشم تو یه پست اعلام کن.
خیلی کنجکاوم بدونم آقای احمد سبحانی هنوز حامی این دولت هستن یا نه!
دوستی هم متلک انداخته که من یادداشت را نخواندم ولی اگر میخواستم یادگاری بگذارم از قیمت دلار میگذاشتم:
اقای دستانداز من نمیتونم اینقدر نوشته بخونم حداقل ولی این یادگاری اینجا باشه، الان دلار ۵۸۰ هزار واحد از پول رسمی کشوره. کاش اول این بحثها یه یادگاری اینشکلی مینوشتم.
دوستی دیگر هم گفته است که قرار است تا دلار چند تومنی پای انقلاب بایستی؟
از فساد سیستماتیک که گفتیم، گفتید همه فاسد نیستن اما با دلار خدا تومنی و تورم نجومی باز هم کسی نیست که جواب مردم رو بده. پیشنهادت چیه حاجی؟ راه حلت چیه؟ میدونی که قدرتت از مولوی بیشتر نیست و حرف مولوی هم هر جمعه روی زمین میمونه. شما که قبلا از اعتماد به انقلاب گفته بودی، الان هم روی حرفت هستی؟ تا دلار چند تومنی؟
هنوز آن سه نظر قبلی به این نظر که طرف ابراز خوشحالی کرده است که گرانی دارد ما را اذیت میکند، شرف دارند:
(قدرت فاسد میکند، قدرت مطلق مطلقا فاسد میکند.) آقات به اندازه یه پشه برای مردمش ارزش قائل نیست اینقدر التماس نکن.
سرعتگیر حس میکنم گرونی داره اذیتت میکنه، واقعا خوشحالم، امیدوارم وضعیت تو و امثالت بدتر از این بشه ???
دوست دیگری هم که کمین کرده تا بنده یک چیزی بنویسم و بعد بیاید نفهم نفهم کند هم بیکار ننشست: ابتدا بنده را متهم به نفهمی می کند و با این که میانهی خوبی با اسلام ندارد، در جایگاه یک مرجع تقلید(!) فتوا صادر میکند نویسندهی این مطلب ناپخته و لایک کنندگانش، همگی گناهکار هستند! (همین قدر مضحک!) آیا هیچ انسان فهمیدهای به خودش اجازه میدهد افرادی با نظر متفاوت را نفهم خطاب کند؟
اولین انقلابی که باید رخ دهد انقلاب فهمیدن است.
رفتن از مرحله نافهمی به مرحله فهم تا دیگر ننویسیم:«الف: اولین انقلابی که باید در این کشور رقم بخورد، انقلاب تبدیل حرفها و وعدهها به عمل است.
ب: دومین انقلابی که در این کشور باید رقم بخورد، انقلاب شنیدن است.
ج: سومین انقلابی که باید رقم بزنیم سرعت بخشیدن به انجام کارهای عقبافتاده و اولویتدار،»
عجیب است که هر بلایی سر برخی میآید مثل کش تمبان باز بر میگردند سر حرفهای نپخته و لازم به تاکید است که تاکید چندباره بر پخته نبودن نوشته چیزی از گناه نویسنده و لایککنندگانش کم نمیکند.
شاید وقتی می گویم که ایشان منتظر است که بیاید با نفهم نفهم کردن، به بنده توهین کند، بگویید دستانداز دارد غلوّ می کند. این هم نظری که ایشان چند روز قبل در زیر یادداشت فقط آچار پیچگوشتی، میخها و سایر ابزار را بشمارید، نیازی به شمارش کُشتهها نیست! برایم نوشته است:
من نمیفهمم چرا بعضیا خودشون رو به نفهمی میزنن. واقعا نفهمن یا خودشونو به نفهمی میزنن؟
یارو نوشته: « وجود حتی یک نفر فقیر، زبالهگرد، کارتنخواب و یا گورخواب، در کشور ما، دردناک، غیرقابل قبول و قابل پیگری و پیگرد جدّی است. امّا کدام کشور حتی مثلاً پیشرفته است که بتواند ادعا کند از عهدهی ریشهکن کردن فقر برآمده است. آمریکا؟ »
ایشون نمیفهمه آمار چیه. درصد یعنی چی. روند چی میگه. فقط آخوندوار یه توجیهی یاد گرفته و کادوپیچ میکنه میده به ملت. اولش کمی همدردی میکنه و میگه «وجود حتی یه زبالهگرد غیرقابل قبوله» تا مثلا چهره انسانی از خودش نشون بده و بعد اما روی واقعی خودش رو نشون میده و میگه: «امّا کدام کشور حتی مثلاً پیشرفته است که بتواند ادعا کند از عهدهی ریشهکن کردن فقر برآمده است.» به همین راحتی مغالطه میکنه و سعی داره ملت رو گمراه کنه.
باید به ایشون گفت اینطوری موضوع فقر رو باید بررسی کرد:
مقایسه فقر در ایران و آمریکا: « https://vrgl.ir/ncVnW »
و بعدش هم باید بهش یادآوری کرد که اون انقلابی که ازش دم میزنه کلی شعارها قشنگ داشته. قرار بوده با پول «همین اوقاف» همین اوقاف فقر در ایران ریشهکن بشه. قرار بوده فقط با پول «شاه و خانوادش» مملکت آباد بشه. اما نه. سنگپای قزوین باید جلوی این آدم و امثال او لنگ بیندازد. باید دوباره بهش یادآوری کرد از چه حمایت میکند:
وعدهها و امیدها: « https://vrgl.ir/8wzcF »
راستی چرا یه نفر باید به صورت آگاهانه تلاش کنه دیکران را گمراه کنه؟ این آقا (و امثالهم) از قلب واقعیت و دروغ و فرافکنی چه نفعی میبره؟
شما میدونید؟
وقتی یادداشت «چالش هفته! (چالش ۲۲ : یک پرسشنامه ۱۰۰٪ ویرگولی!)» را منتشر کردم. دوستان زیادی استقبال کردند. طرح پرسشنامه طوری بود که در جواب برخی از پرسشها، میتوانستی دروغگوترینها و توهینکنندهترینها را هم معرفی کنی. و برخی از نوجوانان و جوانانی که مثل خودم از رُکی خاصی رنج میبرند، خیلی شجاعانه به این پرسشها جواب دادند. اسم چند نفر خاص هم مدام در میان این پاسخها میدرخشید! ناگهان یک نفر یادداشتی نوشت و با قضاوتی عجولانه و نسنجیده، پاسخها را سطحی و نود و نه درصدشان را یکسان دانست. در حالی که هیچ کدام از پاسخها سطحی نبودند و پاسخها تنها در برخی از موارد خاص، نود و نه درصد یکسان بودند نه در تمام موارد. این چیزی نیست که نتوانید متوجه شوید. با مرور این پاسخنامهها میتوانید به درست یا نادرستی این حرف پی ببرید. وقتی این یادداشت منتشر شد، وقت انتقام آنها که نامهایشان معمولاً جزو بدها بود نیز فرا رسید. هر کدام به نحوی انتقامشان را از این چالش و صد البته از بنده گرفتند. حتی برای انتقام از بنده، اسم همراهی دوستان در نوشتن پاسخنامهها را مراسم سبزیپاککنی و خاله زنکبازی گذاشتند! کم هستند ولی خداییش خوب پشت هم هستند و این خیلی قابل تحسین است. چنانچه یکی از خودشان به طرف مقابل توهین کند، تمامشان "حق حق" میکنند و اگر یکی شان مرثیه بخواند همگی باهم "هقهق" میکنند. اگر یکیشان "نَه" بگوید، بقیه هم "نه نه" میکنند و اگر یکیشان "بَه" بگوید، بقیهشان نیز "به به" میکنند!
یادداشتی که به آن اشاره کردم، یادداشتی تحت عنوان «ویرگول نه، شاید نقطه سر خط!» و به شرح زیر بود:
چند روزی است که پاسخنامههای صددرصد ویرگولیای را میبینم با جوابهایی نود و نه درصد یکسان. پس همان بهتر که بگوییم پاسخنامههایی صددرصد ویرگولی!
دو سال است که در ویرگول مینویسم، از معرفی کتاب و فیلم گرفته تا نوشتن جستار و داستان.
در این مدت با جوانهایی هم آشنا شدم که مثل خودم عاشق نوشتن هستند و قلم خوبی دارند.
دو سال پیش که آمدم، ویرگول قرار بود بستری باشد برای نوشتن و خواندن! حداقل اینطور فکر میکردم!
اما حالا بیشتر شبیه مجالس سبزیپاککنی شده.
دوست و رفیق دور هم نشستهاند از بچههای محل میگویند، غیبت میکنند، یواشکی در کار هم سرک میکشند، یارکشی میکنند. برای خودیها سوتوجیغ می کشند بر سر غیرخودیها هوار میکشند. لابد این وسط عدهای را هم نخودی در نظر میگیرند و از کنارشان در سکوت میگذرند!
قرار بود در ویرگول با کاربرانی متفاوت از کاربران فضاهایی مثل اینستاگرام مواجه شویم. کاربرانی که تنها نوشتن و خواندن برایشان دغدغه است و کلمات برایشان مقدساند. نه آنانکه حرمت قلم را نگه نمیدارند، گفتوگو را نمیفهمند و هنوز درگیر خالهزنکبازیاند.
اینجا قرار بود نگاهمان به خواندن و نوشتن جدیتر باشد.
اما ویرگول عزیز مقصر اصلی این درهمبرهمی شمایید. وقتی ارجی نمینهی به کاربرانی که وقت میگذارند و مطالب مفیدی مینویسند و به اشتراک میگذارند، نتیجهاش میشود بیست سی کاربری که دور هم خوشاند، برای هم کف میزنند و شاید حتی خود را مستحق سیمرغ بلورین بهترین قلم سال ویرگول هم بدانند.
کم نیستند کسانی که مطالب فوقالعادهای در همین ویرگول منتشر کردهاند. گاهی در جستجوهای کتابیام بهشان برمیخورم و افسوس میخورم که چرا این کاربر بهترین و آخرین پستش برای سه سال پیش است و تمام!
چرا رفته؟ سوال سختی نیست! لازم نیست آسمان ریسمان کنیم. حتی یک لایک هم نخورده.
بخش منتخبین دارید. باریکلا! خیلی هم خوب. گاهی تصادفاً در سال چند پستی آن بالا واقعاً منتخب هم هستند و ارزش خواندن دارند. اما آیا منتخب شدن فقط به تعداد کامنت و لایک و بازخورد باید باشد؟!
از روز اولی که وارد ویرگول شدم این نقص آشکار را دیدم و به خودتان هم عنوان کردم. اکثر پستهای برگزیده تعداد کامنتهای بالایی داشتند گاهی سه چهار برابر تعداد لایکشان.
حالا کامنتها: سلام و احوال، قربان صدقه، تو خوبی نه بابا خودت خوبتری....
و گاه در بعضی نویسنده با درایت اسم و محتوای چالش برانگیزی انتخاب کرده که کامنتخورش بالا باشد.
خب حالا اینها منتخباند؟!
ارزش محتوای متنی هم کشک!
بهتر نیست مطالب شایسته وقت گذاشتن و خواندن را برگزیده کنید. تازه باز وضع منتخبین بهتر از دو سال پیش است. خوبیها را هم باید گفت. در چند وقت اخیر چندین پست با لایک کم و حتی بدون کامنت اما با محتوای خوب هم منتخب کردهاید که خب جای امیدواری دارد.
درست است که من را هیچوقت لایق این عنوان ندیدید اما همین که دوستانی که مطالب خوبی نوشتند هرچند با بازخورد کم اما انتخاب شدهاند خوشحالم. این یعنی نظرات را فقط نمیشنوید.
امید که در آینده شاهد پستهای بیشتری با محتوای خوب و اتفاقاً لایک و کامنت کمتر باشیم. چون شما قرار است معرفیکنندهی مطالب ارزشمند باشید. منِ کاربر تلاشم را برای نوشتن میکنم و فقط میماند خوانده شدن. اگر بعد از دو سال و گذاشتن نزدیک به صد پست هنوز تعداد اندکی من را در خودِ ویرگول میشناسند یا مشکل از نوشتههای من است یا از فضای محدود شما. (چون به قول خودتان، من خوانندههای زیادی در غیر ویرگول دارم و مطالبم بازدید خوبی دارند.)
باقی نواقصتان هم باقی گفتهاند و میگویند و خودتان هم آگاهید. امید که بمانید و نگذارید کاربران ارزشمندتان (کسانی که نوشتههایشان مرجعی برای جستجوی مردم خواهد بود.) بروند و خودتان بمانید و مطالبی مُرده در زمان!
سپاس از دوستانی که در این دو سال همراه و خوانندهی نوشتههایم بودند. نام نمیبرم. چون آنکس که خوانندهی من بوده و هست، این کلمات را هم میخواند. پس درود بر او و سپاس از مهر و همراهیاش!
پناه بر کتاب، موسیقی، سینما و هنر!
با خواندن نظرات زیر این پست و پاسخهای نویسنده به آنها، به خوبی نقض حرف نویسنده از سوی خود شریفشان را متوجه خواهید شد. چیزی که در یادداشتشان، برای دیگران "اوف" دانستهاند و مسخره کردهاند را در بخش نظرها، برای خودشان "حلوای تن تنانی!" به شمار آوردهاند. با در نظر گرفتن این بخش از متن ایشان:
دوست و رفیق دور هم نشستهاند از بچههای محل میگویند، غیبت میکنند، یواشکی در کار هم سرک میکشند، یارکشی میکنند.
برای خودیها سوتوجیغ میکشند بر سر غیرخودیها هوار میکشند.
گفتوگو را نمیفهمند و هنوز درگیر خالهزنکبازیاند.
چند نفر از کسانی که در زیر این یادداشت نظرات لبریز از تحسین نوشتهاند دقیقاً جزو همانهایی هستند که خودشان متهم ردیف اول این خطوط هستند. به طوری که گروهی در تلگرام درست کردهاند و هر کسی را هم راه نمیدهند (فقط برای خودیها است!) پشت سر بنده اراجیف سر هم میکنند، میگویند و میخندند و تمسخر میکنند و خیال هم میکنند که دستانداز خبر ندارد! حالا آمدهاند زیر این پست تا نویسنده و نوشتهاش را مصادره به مطلوب کنند و نویسنده هم متاسفانه بیخبر از هویت واقعی این دوستان، با ذوقزدگی خاصی و با ایموجیهای دلنواز به استقبالشان شتافته است!
بخشی از نقدهایی که نویسنده آورده بود، واقعاً به حق و وارد بود. امّا وقتی نظرها را خواندم و دیدم که نویسنده و یادداشتش توسط برخی از دوستان همیشه در انتظار انتقام از بنده و عدهکشی علیه بنده، مصادره شده است و نویسنده نیز ناخواسته در همان دامی افتاده است که از آن اعلام انزجار کرده بود، برآشفته و به عنوان تنها بیخودی(!) این واکنش را بروز دادم:
سلام و عرض ادب
ها أَنتُم أُولاءِ تُحِبّونَهُم وَلا يُحِبّونَكُم وَتُؤمِنونَ بِالكِتابِ كُلِّهِ وَإِذا لَقوكُم قالوا آمَنّا وَإِذا خَلَوا عَضّوا عَلَيكُمُ الأَنامِلَ مِنَ الغَيظِ ۚ قُل موتوا بِغَيظِكُم ۗ إِنَّ اللَّهَ عَليمٌ بِذاتِ الصُّدورِ
انتظارم از شما چیز دیگری بود.
خانم ... متاسفانه گز نکرده پاره کردید!
این پرسشنامه ها حداقل فایده ای که داشتند این بودند که کمی حال خوب آفریدند. ولی متاسفانه آن هایی که نانشان در تفرقه و نفاق است، از هر کاری که باعث شود چند نفر حالشان خوب شود، هراسان می شوند!
شما را چه شده است که به حال خوب دیگران هم برچسب می زنید؟ وای بر شما که به ناله کردن، تفرقه افکندن و ساز مخالف کوک کردن، عادت کرده اید.
این که گفتید نود و نه درصد هم جواب ها یکسان است، معلوم است حتی یک نگاه سطحی هم به جواب ها نینداختید. خواهش می کنم این حرفی که زدید را به صورت مستند ثابت کنید. دوران بزن در رو گذشته است.
از دوستانی که یادداشت شما را می خوانند خواهش می کنم خودشان پاسخ های پرسشنامه را رصد کنند و بدون توجه به این قضاوت سطحی و سطحی تر زیر یادداشت، خودشان به قضاوت بنشینند.
در میان پرسش های ویرگول چند سوال مربوط به سایت ویرگول بود که با جمع بندی همین جواب ها می توان یک یادداشت عمیق درباره مشکلات ویرگول نوشت.
وقتی چالش "حال خوبتو با من تقسیم کن" رو بنده شروع کردم. چند نفری با همین هشتگ، یادداشتی نوشتند و هر جوری که توانستند، پنبهی آن هشتگ را زدند. که آهای ملّت کو حال خوب که تقسیم کنیم و قس علی هذا... ولی امروز این هشتگ دارد به عدد سه هزار می رسد. کار اگر برای رضای خدا باشد، می گیرد. هشتگ "چالش هفته" را هم بنده راه نینداختم. انتشارات یکی از دوستان بود با همکاری بند. حتی یک بار به رفتن آن دوست و پاک کردن صفحه اش، تا حذف هم پیش رفت. ولی بنده به تقاضای دوستان، دوباره آن انتشارات را ایجاد کردم و هر چند وقت یک بار سوژه ای مطرح می شود و دوستان هم برای آن سوژه می نویسند. تمام سوژه های قبل از چالش پرسشنامه که از سوی بنده مطرح شده بودند، کاملاً جدّی و بر اساس مشکلات کشور و جامعه بود. ولی دیدم چند صباحی حال دوستان خراب است. گفتم یک پرسشنامه ای طرح کنم تا به اندازه ی قبلی ها جدّی نباشد و کمی حال بهتری داشته باشد. خدا خودش می داند که این کار هم برای رضای خودش بود، نه رضای خودم.
خیالتان راحت. بنده مدت ها است که وقتی مبصر کلاس اسمم را جز خوب ها می نویسد و پنج ضربدر جلوی آن می زند، همان قدر ککم می گزد که وقتی اسمم را جزو بدها می نویسد و ده ضربدر جلوی آن می زند! اگر می خواستم به این چیزها اهمیت بدهم، مدت ها پیش عرصه را خالی کرده بودم. این چیزها تا یک جایی (تا جایی که شخصیتت هنوز خام است) تاثیر دارند. از یک جایی به بعد، تنها چیزی که مهم نیست همین چیزها است. بنده در ویرگول یادداشتی نوشتم که با نوشتنش، پنجاه نفر دنبالم کردند و یادداشتی نوشتم که با نوشتنش، صد نفر آنفالوام کرده اند. ولی شیرینی آن صد آنفالو خیلی بیشتر از آن پنجاه فالو بوده است. چون می دانم حرفی را زده ام که به طمع لایک و فالو نبوده است. حرفی را زده ام که فکر می کردم باید بزنم.
حالا:
دوستان هر چه قدر که می خواهند سر به دیوار بکوبند، گیس بکشند و جامه بدرند.
و:
إِنَّ اللَّهَ يُدَافِعُ عَنِ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ خَوَّانٍ كَفُورٍ
و:
أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ
پاسخ نویسنده به نظر بنده:
سلام و درود.?
لیس لک ان تکلم بما شئت
هر گونه که دلت بدان مایل است، نمیتوانى لب بگشایى.
چه چیز را گز نکرده پاره کردم؟!
منم انتظارم از شما چیز دیگهای بود جناب دستانداز. چرا انقدر راحت قضاوت میکنید؟ برچسب میزنید؟ دستهبندی میکنید؟ نوشتهی من نقدی بود بر ویرگول و عملکردهایش! چه چیزش نفاق است؟! کجایش ناله و ساز مخالفزدن است؟!
اتفاقاً ماهیت اینکار بسیار عالی است. فکر کنم اصلاً متوجه نقد من نشدید! نقد بنده به شخص نیست به بستری هست که عادلانه نیست.
روزی که پستتان را دیدم از طرح سوالات خوشم آمد. اما بعد چند روز که یکییکی پستها را خواندم حیرت کردم. بیشتر از عملکرد ضعیف ویرگول که فقط انگار عدهای را دور هم جمع کرده و بس!
میگویید نخواندم. خب قضاوت کردید. خواندم و دقیق به اسمها توجه کردم. به جز چند مورد همگی تکرار و تکرار بودند. به جز سوالهایی که راجع به پستهای خوب و کاربران عالی و... بود، بقیه سوالات دربارهی عملکرد ویرگول، پاسخهای خوبی داشتند که آخر متنم هم نوشتم؛ نواقص دیگری که اشاره کردهاند...
برخلاف چیزی که فکر میکنید. بنده قبل از اینکه چیزی بنویسم خوب رصد میکنم، میخوانم و در نهایت نتیجهگیری و تفکر خودم را مینویسم. اینکه شما نقد بنده را برنمیتابید عجیب است!
میگویید چند نفر حالشان خوب شد. خیلی هم عالی. اما فقط چند نفر؟!
من به شخصه ناراحت شدم. میگویید حق ناراحت شدن و بیان آن را در یک بستر آزاد ندارم؟ ناراحت میشوم چون بعد دو سال انتشار نوشتههایم در اینجا میبینم فقط چند نفر هم را میشناسند و همدیگر را تأیید میکنند و به افتخار هم دست میزنند. این ضعف ویرگول است. چون نتوانسته عادلانه پستهای ارزشمند را نمایش دهد.
در هر صورت نقد بنده به ویرگول است و عملکردش که شاهد پاسخنامههایی با اسمهایی مشابهایم.
و نگران نباشید خواننده فهیم است و درگیر قضاوت سطحی بنده نمیشود!
شما حتی همین نوشتهکوتاه من را هم سطحی خواندهاید. از شما بعید است! در متن من ایرادی به پرسشنامه نمیبینید. ایراد به پاسخنامهها میبینید. که آن هم نظر بنده هست و شما میتوانید تنها نظرم را نقد کنید نه شخص من را !
(جواب را ارسال کردم اما گویا شما کامنت را پاک کردید و کامنت جدیدی نوشتید. راجع به بند آخر و جدیدتان. آقای دستانداز من متوجه ناراحتی شما نمیشوم. بله شما چالشهای خوبی راه انداختید و این چالش هم بالاتر گفتم عالیست اما اما.... پاسخنامهها عجیب بد است و البته که این نظر بنده است و دیگران میتوانند بگویند نه خیلی هم خوب است. و دربارهی آیه آخری که اضافه کردید. واقعاً برایتان متأسفم . شما در چه جایگاهی هستید که من یا دیگران را خیانتکار کافر ناسپاس مینامید؟! لطفاً تأمل کنید قبل از نوشتن. لازم نیست حتماً آیه بیاورید و با ادبیات تندتان همه را از خودتان رنجیده کنید.
مَنْ افْتَی النَّاسَ بِغَیرِ عِلْمٍ لَعَنَتْهُ مَلائِکةُ الْارْضِ وَ مَلائِکةُ السَّماء
هر آنکه بدون آگاهی فتوائی را صادر کند، ملائک آسمان و زمین او را لعن میکنند.
ترجمه فارسی هم مینویسم چون قطعاً اینجا همه فارسی میدانیم.
سپاس?
تشویق نویسنده از سوی عدهکشها و مصادره به مطلوب کنندگان همیشه در صحنه!
... بانو
درودِ بیکران و جاودان برشما مریمجان?
... بانو
... جانم
آقای دستانداز یکزمانی برای بنده، الگوی رفتار و صبر و متانت و نویسندگی بود.
اما امروز علیرغم ادعاشون، که کسی نیستن، خیلی خودشون رو کسی میبینند.
همونطور که به خودشون اجازه دادن به شما و اشخاصی که زیر پست شما کامنت گذاشتن برچسب بزنن، قبل از پست شماهم به ما برچسبهای زیادی زدن.
حتی یکبار تهدید کردن که اگر دست از نوشتن برنداریم کار و زندگیشون رو رها میکنن و گزارش نوشتههای مارو به مراجع خواهند داد.
چون خلاف اصول و عقاید ایشون یادداشت میکردیم.
و دوستانی که در پست "مشت نمونهی خروار" نامشون هست از فالویینگهای جناب دستانداز هستن که از کامنتهای پرمهر ایشون بهرهمند میشن.
ایشون فکر میکنن خیلی کسی هستند، برخلاف گفتههاشون که به اعداد و ضربدر و تیک اهمیتی نمیدن برای کوبیدن شما و متن شما و حتی ما به عدد هشتگ چالششون اشاره میکنن.
فکر نکنم نیاز به توضیح واضحات داشته باشه.
دوستانشون که به ایشون نقد وارد کرده بودند رو هم برنتابیدن چون فکر میکنن خیلی کسی هستن.
به دوستانشون گفتن بهزودی متوجه میشن که غیرقابل تغییریم و احتمالا منافق، چون فکر میکنن خیلی کسی هستن.
امیدوارم دست از تفاوت رفتار و گفتار بردارن و یا مثل حرفهاشون باشن یا مثل خودشون حرف بزنن.
پاسخ بنده به نظر ...بانو:
سلام و عرض ادب
... خانم شما فقط ادای احترام گذاشتن را در میآورید. چیزی از این کار نمیدانید. و درباره ی باقی نظرتان: چه زیبا و چه فریبا (!) تمام خصلتهای نازیبای خودتان را به دیگر نسبت میدهید.
اگر این حرف های شما راست است:
خاک بر سر من.
اگر این حرف های شما کذب است:
خدا به شما رحم کند.
پاسخ نویسنده به نظر ... بانو:
درود ... عزیزم.
بله متأسفانه. برای من هم اما گویا درست نشناخته بودیمشان. و میدونی جالبیش چیه؟! شخصی که در این دو سال یک بار هم برای هیچکدام از پستهای بنده نظری نداده. یک دفعه اینچنین با توپ پر آمده و به خودش اجازه داده توهین بکنه!
برای این که ببینید چگونه نویسنده در همان دامی میافتد که از آن اعلام انزجار کرده است. لطفاً نظر خودیها و پاسخهای توام با شوق و ذوق نویسنده را بخوانید:
خودی اول:
خوش نوشتید و حق گفتید.
کیه که ندونه هدف از نوشتن پرسشنامهشون هم همین بوده؟?
اما جای تعجبی نیست. به قول خودتون وقتی چنین افرادی ارج داده میشن مشخصه که فضای ویرگول هم به این شکل درمیاد...
برای من که فرقی نمیکنه. من بهرحال راه خودم رو میرم و به حواشی توجه نمیکنم.
اما ایکاش ویرگول یه فکری به حال آیندهی تاریک خودش بکنه!
شما هم بنظرم ناراحت نباشید از ناعدالتیها و لامروتیهای ویرگول. مخاطبِ زیاد داشتن چندان مهم نیست، مخاطبِ خوب داشتنه که مهمتره.
واکنش نویسنده به خودی اول:
درود ...بانو??
دقیقاً. امیدوارم بخوانند و فکری برای بهتر شدن این فضا بکنند. اگر هم نکردند خودمان باید پستهای خوب را بخوانیم و حمایت کنیم. بیشتر از قبل. ?
درسته باید بنویسیم و نباید ناامید بشیم. ?سپاس که همراهمی عزیزم. ??
خودی دوم:
این اولین متن تو این پلتفرم هست که تمام قد باهاش موافقم، در واقع حس دیشبم رو در مطلب شما دیدم
تقریبا سال پیش بود اتفاقی با این سایت آشنا شدم و به نظرم اومد شاید جای خوبی باشه برای نوشتن افکار و علایقم، ولی خیلی زود، حدود ۷ ماه پیش اتفاقاتی برام افتاد و چیزایی دیدم و شنیدم و تجربه کردم که به طور کامل از سوشال مدیا غیبت داشتم، دیشب بعد از ۷ ماه سر زدم و چیزی که دیدم راستش باعث تهوعم شد.
میدونید حتی بحث قلم خوب و بد هم نیست، که خوب و بد مطرح نیستن برام، بحث اینه با فرض قدرت قلم یا بالا بودن سطح هنر از نظر فنی در صورتی که در خدمت بردگی باشه از ارزش ساقط هستش به نظرم، اینجوری با مثال بگم که اگر تارکوفسکی که کارگردان مورد علاقم هستش همین فیلما رو با همین سطح فنی در ستایش استالین میساخت ازش بیزار می شدم
و متاسفانه نکته فاجعه آمبز جو این روزهای این پلتفرم حتی خاله زنک بازی نیست، این مساله ست که نوشتن رو در خدمت ضد انسان در اوردن عده ای، و حال بهم زن اینه که عده زیادی نه تنها این افراد رو تحمل میکنن بلکه باهاشون همراه و موافقن
واکنش نویسنده به خودی دوم:
درود بر شما?
احسنت. عالی گفتید.??? سپاس که خواندید و نظر ارزشمندتون رو گفتید.
به نظرم بنویسید تا نوشتههای خوب بیشتری رو بخونیم و فضا بیشتر از این تاریک نشه.
نظر دوم همان خودی دوم:
سپاس از شما بابت این حس که صدای انسانی در خلا مطلق گم نمیشه
البته این رو هم بگم که من به شخصه تاریکی رو بعنوان بکگراند اصلی کل جهان و هستی که توش زیست میکنیم پذیرفتم، ولی خب کسی که بسوزه میتونه سوسوی نوری بتابونه و این هم کم جذاب نیست
واکنش مجدد نویسنده به همان خودی دوم:
درود ? دقیقاً. هیچ بیننده آگاه و عاقلی نمیتونه منکرش بشه. این جهان تاریکه و فقط با سوختن ما روشن میشه. زیبا نوشتید .???
خودی سوم:
سلام و عرض ادب ... بانو.
به نکتهی خوبی اشاره کردید، که در ذهنم بود اما نمیتونستم به خوبی اونچه شما روایت کردی منجسم و مرتب به نثر تبدیلش کنم.
من فکر میکنم هدف از یادداشت این پرسشنامهها، همین جمع "خودیها" و کفوسوت بود تا اعتمادبهنفس ازدسترفتهی تعدادی از دوستان برگرده، و فراموش کنند که چه جدلهای بیسروتهی در این وبِ فارسی از خودشون به جای گذاشتن.
اسامی اغلب تکراری، دشمنیورزی آشکار و تشکرهای توخالی و پوچ.
اما حضور شما، و مریمها نویدبخش روزهای تازهتر، سبزتر و امیدوارانهتره.
این خواب آشفته بههرحال تمام میشه و ردِّ پایی درتاریخ باقی میمونه از ستیزِ مردمی آگاه و رنجکشیده بر گروهی خودمحقبین و برتریطلب و گاها ریاکار.
پس با اینهمه رنج با میل فراوان، خون دل مینوشیم و دندون روی جگر قرار میدیم و سالها بعد وقتی از ما خاکستری نرم باقی مونده بود، واژهها پاسخ ما به تاریخ باشند.
سپاس که مینویسی
سپاس که پابرجایی
و سپاس که رهایی
واکنش نویسنده به خودی سوم:
درود ... عزیزم??
انقدر قلمت زیباست که حتی نظری که مینویسی هم قوی و پختهست و نشانهی خِردت. ???
سپاس که خواندی و سپاس که مینویسی مهربانو?
واکنش خودی چهارم:
درود خانم ...
واقعیتش من اهل کتابم و به جرات میتونم بگم که درصد بیشتری از کتابهایی که معرفی کردید سراغش رفته ام و خوانده ام و این پست من رو واقعا ناراحت کرد.چون همیشه منتظر یه پست جدید و یه معرفی کتاب از سوی شما بودم.
اما قوانین ویرگول!!!
البته قوانین نمیشود گفت ناقوانین ویرگول همیشه بهترینها را نادیده گرفته!
ویرگول دوسه کاربر داره که با دور هم جمع کردن عده ای شبیه خودشان کارناوال راه انداخته اند و به قول شما هندوانه زیر بغل همدیگه میدن.
ولی من بعد از سه سالی که تو ویرگولم و با معرفی و نقد چند کتاب و یه سری پستها و نوشته ها که از بسیاری از پستهای منتخب بهتر بوده به این نتیجه رسیدم که برای چند دوستی که با علاقه دنبالم میکنند بنویسم.
وقتی یه سری دوستان بابت متنهای آبکی کلی لایک میگیرند متوجه میشوم که ویرگول هم بخشی از جامعه ای است که در آن تیراژ و فروش بامداد خمار بسیار بیشتر از مثلا سال بلوا یا کارهای داستانی ارزشمند دیگر است.
دلسرد نشدم دلسرد نشوید.
پاینده باشید
واکنش نویسنده به خودی چهارم:
درود بانو??
نمیدونید چقدر با خوندن نظرتون خوشحال شدم و امیدوار. راستش فکر میکردم معرفیهای کتابم زیاد مورد توجه کسی نیست. برای همین در این دوسال و اندی خیلی پیش میاومد که چند ماه چیزی اینجا پست نکنم. معرفیهام همه در اینستاگرام بوده و هست. شاید معرفی بیشتر از هفتاد جلد کتاب رو اینجا پست نکردم. متأسفانه ویرگول بسیار ناامیدکننده بوده برام ولی همچنان مینویسم به خاطر حتی شده یک نفر که من را میخواند.
سپاس که مینویسید و سپاس که میخوانید و همراهمید مهربانو. سلامت باشید و نویسا.??
واکنش خودی پنجم:
سلام، خیلی خوب نوشتید، من فکر کنم یه هفته میشه که با صفحه شماآشنا شدم و توو همینمدت پست های خوبی ارتون دیدم،این پرسشنامه های ویرگولی رو حقیقت من کلا یه پست ازش دیدم و خیلی در اطلاع داستان هاش نیستم، اما در مورد اینکه اینجا شبیه اینستاو ... هست؛خیلی موافقم باهاتون حتی بنظرم اوضاع اینستا بهتر از اینجاست ،اینستا حداقل میتونی ترول ها رو بلاک کنی یا پیجت رو پرایوت کنی که هر کسی نیاد به صفحه ت سر بزنه و کامنت های بی محتوا بذاره که هم ذهن نویسنده رو آشفته کنه هم فضای چت آلوده شه.
از طرف دیگه صرفا اینستاگرام یا هر برنامه دیگه ای بد نیستن این استفاده مخاطباشه که به محتوا جهت میده، ما نیاز به فرهنگسازی داریم (فرهنگسازی درست و اصولی نه با اجبار فرو کردن یه سری مزخرفات توو مغز ) که اونم با این اوضاع اقتصادی و روحی روانی کسی حالشو نداره. ولی جدا از همه اینا اونایی که فالوور زیاد دارن باید مطالب خوب بقیه افراد که کمتر فالوور دارن رو اشتراک بذارن ..اما میگم اینم میره قاطی اون بازی های خاله زنکی اما حداقل کسایی که قبولشون داریم میتونن توو این کار کمک کنن و یه چالشی راه بندازیم و چند وقت یه بار پست های خوبی که کمتر دیده شدن رو توی یه پست نشون بدیم
واکنش نویسنده به خودی پنجم:
درود?
خوشحالم از آشنایی و همراهیتون.
دقیقاً. اوضاع اینستا خیلی بهتر از اینجاست و قطعاً امکانات خیلی بهتری داره. و منظور من این نبود که اینستا بده. اینستا پلتفرم سرگرمیطور هست. فضایی که بیشتر بصری هست و مخاطبانش کمتر حوصله میکنند و وقت برای خواندن میذارند، بیشتر دوست دارند ببینند (فیلم یا عکس) و بعد لایک کنند و بگذرند. فضای توقف و درنگ کمتری دارد. و کاملاً باهاتون موافقم که هیچ برنامهای بد نیست این نحوهی استفادهی ما هست که بد یا خوبش میکنه. ضمن اینکه من خودم بیشتر فعالیتم در اینستاگرام هست اتفاقاً و همیشه این نکتهای که گفتید رو به دوست و آشنا میگم.(هوش مصنوعی اینستا متوجه میشه شما به چه محتوایی علاقهمندی، باتوجه به چیزایی که میبینی، لایک میکنی و آدمهایی که دنبال میکنی. و همون چیزها رو بهت نمایش میده.) و اینستا نسبت به ویرگول فضای منصفانهتری برای رقابت و نمایش محتوا داره. من چهار سال بیشتره که در اینستاگرام کتاب معرفی میکنم و الان به یکی از دوستان میگفتم بالای هفتاد معرفی کتابم رو اینجا نگذاشتم هنوز. چون با این اوضاع دلسردکننده هست.
و با بخش آخر کلامتون هم موافقم. من به تازگی مطالبی رو جستجو میکنم و گشتی در ویرگول میزنم و پستهای خوب رو میخوانم و حمایت میکنم. و با پیشنهادیهای آن بالا کاری ندارم. به نظرم این بهترین راه هست. خواندن و حمایت از محتواهای ارزشمند کم بازدید.
نظر دوم همان خودی پنجم:
دقیقا پیشنهادهای خود سایت از یه سری افراده خاص هست کلا که .... هیچی:)
همون بهترین کاره که خودمون کمک کنیم که مطالب خوب رو به اشتراک بذاریم با هم
واکنش مجدد نویسنده به همان خودی پنجم:
دقیقاًاا???
خودی ششم:
متاسفانه اینجا تنها چیزی که ارزش نداره مخاطب و نویسندههای توانمندشه. امیدوارم بمانید و بنویسید تا بخوانیم و یاد بگیریم و لذت ببریم.
که ریشههای ظلم نه اما همین کلمات و واژگان میمانند. سلامت و برقرار باشید بانوی نور و واژه.
واکنش نویسنده به خودی ششم:
درود?
سپاس که خواندید. ?
خودی هفتم:
عرض سلام و ادب خانم .... ممنون از نوشتهتون.
حرفهای دل من رو زدید.
یکی از آشناهای ما، دم مناظرات انتخابات 96 میگفت: «مردم ما رئیسجمهور مودب و بچه مثبت و پاستوریزه نمیخوان، یکی رو میخوان که لات باشه و بتونه خوب کل کل کنه!». ظاهرا حق با اون بنده خدا بوده.
ما هنوز هم دنبال این هستیم که یک لات توی بحثهای سیاسی باشه که از پشتش با بقیه کل کل کنیم، یا یک شبهسخنران رو میخوایم که برامون از جادو جنبلهایی دنیا بگه تا احساس کنیم که داریم چیزی از ساز و کار دنیا یاد میگیریم و اون طرف هم خیلی خفنه(پس باید بهش بگیم «استاد»!)، یا یک شبهنویسنده رو میخوایم که توی متنها برای بقیه رجزخوانی کنه و وعدههایی احساسی که مبنایی علمی ندارند رو به خوردمون بده.
این چالش پرسشنامه هم چیزی شبیه «خر برفت» مولانا شده. خرِ دلار ما تا 60هزارتومان هم رفت و ما اینجا مشغول خالهزنکبازی و خودارضایی فکری به سبک خندوانه هستیم که «ما خیلیییی باحالیییییم»!
گرچند این روزها به خاطر مشغلهی شخصی کمتر توی ویرگولم ولی میتونم حرفتون رو درک کنم که چرا نویسندههای توانمند، مثل همیشه و همهجا ناشناخته و مهجور افتادند. به همین دلیل، دایره رو کوچیکتر کردم تا روی متنهای باارزشتر متمرکز بشم.
امیدوارم همچنان باشید و برامون بنویسید. وضع نوشتههای از «مرشد و مارگاریتا» که بدتر نیست، هست؟
واکنش نویسنده به خودی هفتم:
سلام و درود?
بله متأسفانه! تازه در انتقاد به ویرگول و بستر ناعادلانهاش منافق و خیانتکار و ناسپاس هم شدم! این دیگر نوبر بود. بهترین کار را میکنید که روی متنهای باارزش تمرکز میکنید. وقت طلاست.
منتظر نوشتهها و معرفیهای خوب شما هم هستم. سپاس که مرا میخوانید.?
نظر دوم همان خودی هفتم:
ممنون از شما.
بله من هم از این اسامی بینصیب نبودم. یکی منافقه، یکی فیلسوف عاشق هگله، یکی عقل کل نماست، یکی مظلومنماست، یکی غربزده ست و ... !
پیشتر با بعضی از دوستان صحبت کرده بودم و گفته بودم که تعداد کاربرهای فعال ویرگول(منهای کسبوکارها و تولیدکنندگان محتوا) به سختی به هزار نفر میرسه. و حالا این همه دعوا و قسم حضرت عباس و آیه و حدیث برای تبدیل کردن ویرگول به صحنهی جنگ حق علیه باطل، دقیقا قراره چی رو ثابت کنه؟ ترجیح من هم این بود که این پلتفرم در مسیر بهتری پیش بره(هم با مدیریت مناسب خود مدیران و هم با کمکهای خود کاربران) اما در همین چند ماه این فضا به این نقطه رسیده: هم با فشلبودن خود ویرگول و هم گفتگوهای فرسایشی کاربرانش.
این مبارزهی گلادیاتوریای که برخی دوستان توی ویرگول راه انداختند، کلا هزار نفر هم تماشاگر نداره. این دوستان، ویرگول رو با کولسیوم آرنا اشتباه گرفتند!
واکنش مجدد نویسنده به همان خودی هفتم:
بله متأسفانه. این افراد فضای ویرگول رو به شدت خراب کردند. گاهی آدم فکر میکنه ایشون صاحب ویرگولاند. من باهاشون مشکلی نداشتم اما دیروز با کامنتی که گذاشتن خودشون مشکل ساختن. چون من تا حد امکان از بحث و جدل با آدمهایی که اهل گفتوگو نیستند دوری میکنم. حالا شخصی که حتی یک بار هم در این دو سال برای پستهای من کامنت نگذاشته با توپ پر آمده که گز نکرده پاره کردید و من از شما انتظار دیگری داشتم. خندهداره واقعاً کسی که یکدفعه در صفحهی من پیداش نشده به خودش اجازه بده این شکلی صحبت کنه.
واکنش توام با دلخوری یکی از شرکتکنندگان محترم در چالش شماره ۲۲ به این یادداشت:
عجب، پس طبق نظر نیمی(شاید هم بیشتر) از کاربران، همه مایی که توی چالش این هفته شرکت کردیم توی مجلس سبزی پاک کردن تشریف داشتیم...
خودم سعی کردم تا جایی که میشه جانبدارانه به سوالات چالش پاسخ ندم و به حقوق بقیه احترام بزارم و از این فرصت برای بیان باگهای ویرگول استفاده کنم!
و چون از ابتدا بیطرف بودم از هر سه گروه ویرگول (بیطرف، موافقان و مخالفان نظام) دوستانی داشتم و نام بردم، احساس میکنم دیگه برای نوشتن هیچ رغبتی وجود نداره چون در هر حالتی هم که باشی قضاوت میشی...
پاسخ بنده به واکنش ایشان:
به والله که با خواندن آن یادداشت و نظرهای آن دلم شکست. باکی نیست. چون خدا نزد دل های شکسته است. که: أنا عِندَ القُلُوبُ المُنکَسِرَةِ.
آن ها هم همین را می خواهند. همین که بین دوستان تفرقه بیندازند. حالا به هر طریقی که ممکن است. شما سعی کنید مثل همیشه خویشتنداری کنید و سعی کنید همچنان با هر سه گروه، ارتباط داشته باشید. چون در بین هر سه گروه، انسان های منصف و باشرف بسیار هستند. همچنان بنویسید که همین نوشتن ها است که باعث رشد می شود. ما با نوشتن، به بزرگ شدن روح هم کمک می کنیم. پس نگران این قضاوت شدن ها نباشید. این ها همیشه هستند. به والله وقتی این پرسشنامه را می نوشتم به همه چیز فکر می کردم، به جز، به این توهین ها و برچسب ها. هرگز به ذهنم خطور نمی کرد که امکان دارد این پرسشنامه این گونه قضاوت شود. پس: لطفاً سفت و محکم، به نوشتن ادامه دهید. بنویسید تا اتّفاق بیفتد.
خانم م.ج (ت)، یعنی همان خانم نویسندهی معترض، برای اینکه حرف خودشان را ثابت کنند که «برای خودیها سوتوجیغ نمیکشند و بر سر غیرخودیها هوار!»، دستانداز غیر خودی را بلاک فرمودند تا از این پس راحتتر و بدون دردسرتر مراسم غیبت، خالهزنکبازی و سبزیپاککنی که در ظاهر از آن اعلام انزجار کرده بودند را با دوستان خودیشان عملی کنند!!!
آیا این پاسخنامهها سطحی بودند؟ در اینجا فقط بخشی از این پاسخنامهها که به اشکالات ویرگول مربوط بودند و یا پیشنهادهایی برای بهتر شدن ویرگول بودند را میآورم:
آپشنهای پیشنهادی و باگهای ویرگول به دست آمده از جلسات سبزیپاککنی و مراسم خالهزنک بازی!:
آپشنها و پیشنهادها (بدون روتوش و اصلاح):
باگها و حرص درآورها (بدون روتوش و اصلاح):
آیا ما در حال خانه زنک بازی و سبزی پاک کنی هستیم؟ پاسخ با قاطعیت تمام خیر است. ولی بیایید فرض کنیم پاسخ بله است:
علم ثابت کرده است که بازی، حتی خالهزنکبازی، با یادگیری مرتبط است و توانایی اجتماعی ما را بالاتر میبرد. هر شکلی از بازی، با شکل متفاوتی از یادگیری در ارتباط است. ما در کنار خالهزنکبازی و سبزیپاککنی در حالی یادگیری و بالابردن هوش اجتماعیمان نیز هستیم. از همه مهمتر، پژوهشگران دانشگاهی در ماساچوست، طی یک تحقیق صد ساله اثبات کردند که مهارت سبزی پاک کنی به طبخ یک قرمهسبزی و یا کوکوسبزی خوب کمک شایانی میکند!
حالا نوبتی هم که باشد، نوبت ویرگول است!
یک زمانی وقتی ایمیلی ارسال میکردم بالاخره بعد از چند روز پاسخ داده میشد. ولی الان ده ایمیل ارسال میکنم و هیچ پاسخی دریافت نمیکنم. این نشانهی چیست؟ وقتی ویرگول برای کاربری که از همان روزهای اول تا به امروز همراهش بوده و مدتها است که روزانه، بین هزار تا سه هزار بازدید برایش به ارمغان آورده داشته است، تره هم خُرد نمی کند، باید چه کرد؟ باید چه واکنشی نشان داد؟
این روزها این شعار ویرگول که «چی تو ذهنت میگذره؟ با نوشتن، افکارت ماندگار میشه.» جنبهی طنز به خود گرفته است. این شعار را باید صادقانه به این جمله تبدیل کرد: «هر چی تو ذهنت میگذره ننویس، هر چی که ما دلمان میخواهد بنویس!» تغییر کند. یکی از کاربران ویرگول چند اسکرینشات برای بنده ایمیل کرده است که محتوای آن نشان میداد یک نفر یک پست بر ضد اسلام نوشته و این پست تا مدتها در قسمت منتخبین بوده است. به طوری که آن فرد خودش هم اظهار تعجب کرده بود. در چهار ماه اخیر بخش عمدهی منتخبین را پستهای مغرضانهای در بر میگرفتند که غالباً تحت پوشش انتشارات «کیبوردی برای آزادی» بودند. در پنج ماه اخیر تنها سه پست از بنده در بخش منتخبین قرار گرفت. دو پست که با اعتراض جوجهتروریستهای ویرگول، بعد از سه یا چهار روز برداشته شدند و یک پستم هم که جدیداً در این بخش قرار گرفته است و معلوم نیست تا کی دوام بیاورد! جالب آن که آن زمانی که پستهای سطحی، شبههافکن و تفرقهانگیز جوجهتروریستها در این بخش قرار میگرفت، به یکدیگر تبریک گفته و فریاد بخبخ برای هم سر میدادند. ولی همین که یک پست از بنده در این بخش قرار میگیرد، آن را پستی آبکی با لایکهای الکی خطاب میکنند. دوستان این را بدانند که بنده خودم به ویرگول ایمیل زدم و گفتم که از این که پستهای بنده را در این بخش قرار نمی دهید ممنون هستم. دلایل ممنون بودنم را هم برایشان نوشتم. پس خواهش میکنم هر وقت پستی از بنده را در این بخش دیدید، به جای جلز و ولز و زیر سوال بردن آن، برای یک بار هم شده است بدون حب و بغض و هرگونه پیشداوری یک نگاهی به آن بیندازید. باشد که رستگار شوید!
امّا اتّفاق عجیب و بدون توضیحی که چند وقت پیش افتاد و باعث شد بنده چند ایمیل برای ویرگول ارسال کنم تا علّت آن را مطالبه کنم. یکی از دوستان که متاسفانه (تاسف از این رو که لایق این کسوت نیستند!) معلّم نیز است و ما بچههای خودمان از روی ناچاری به این آدم میسپاریم، پستی مغرضانه و سویهدار نوشت که باعث شد آقای مرتضوی در قالب یک پست آن را نقد کند. این آقای مثلاً معلم یکی از همان ویرگولیهایی است که به صورت تیمی، به همه چیز و همه کس ناجوانمردانه و غیرمنصفانه حمله میکنند و منطق که میآوری:
و نتیجه این شد که پست انتشاریافته از سوی آقای مرتضوی، به صورت یکطرفه و بدون هیچگونه توضیحی از سوی ویرگول، حذف شد. آقای معلم هم از روی ترس که مبادا فردا از مدرسه اخراجش کنند، یارانهاش را قطع کنند و یا سر از گونی در بیاورد (البته بنده خیلی خوشبینانه اسمش را گذاشتم مجاب شدن نسبت به صحیح نبودن پستش!)، سراسیمه و شتابان پستش را حذف و متواری شد.
نکتهی جالب این است که چرا پست آقای مرتضوی حذف شد؟ این آقای معلم و دوستانش در تلگرام گروهی دارند که هر کسی را هم در آن راه نمیدهند (بر خلاف صفحهای که آقای صابر طباطبایی در ایتا راه انداختهاند و آزادمنشانه و با آزادگی تمام، ورود تمام کاربران ویرگول به آن را کاملاً آزاد گذاشتهاند تا بلکه تضارب آراء صورت بگیرد و گفتوگویی سازنده رقم بخورد). حالا چرا آنها هر کسی را راه نمیدهند؟ برای این که بتوانند هر وقت که خواستند عدهکشی کرده و علیه هر کسی که خواستند و مخصوصاً دستانداز توطئه کنند. این توطئه در قالب حمله به یک پست (زیر برخی از پستهای بنده تا دلتان بخواهد از این توطئهها وجود دارد) و یا با گزارشهای متعدد خلاف واقع هر پستی که به مذاقشان خوش نیاید را حذف کنند. چیزی مثل حملههای تروریستی، ولی خیلی شیک و در ظاهر بدون درد و خونریزی! به نظر میرسد پست آقای مرتضوی نیز اینگونه و با این دسیسه حذف شده است. آقای مثلاً معلّم عدهکشی کرده و درصدد حذف پست آقای مرتضوی برآمده است. امّا بنده باز هم برای این که یک طرفه به قاضی نرفته باشم، شخصاً آن را از ویرگول پیگیری و درخواست توضح کردم. ایمیلهای پیگیری این ماجرا را به ترتیب تاریخ در زیر میآورم:
ایمیل اول (ارسالی در روز جمعه ۲۱ بهمن ۱۴۰۱):
سلام و عرض ارادت
ابتدا لطف کنید درباره حذف پست آقای مرتضوی که بارها از شما بابت حذف پستشون توضیح خواستند، به بنده توضیح بدهید تا به ایشان اطلاع بدهم:
آدرس صفحه آقای مرتضوی:
https://virgool.io/@andishgar
یک نفر هر چه دلش خواسته نوشته است و ایشان خیلی محترمانه یادداشت آن یک نفر را نقد کرده بودند. بدون هیچ توهینی. طوری که خود آن یک نفر مجاب شد و یادداشتش را حذف کرد. شما چرا باید یادداشت انتقادی ایشان را حذف کنید؟ بر پایه گزارش ها؟ می دانید این دوستان یک گروه چهل نفری دارند که با همدیگر برای یک پست گزارش رد می کنند تا حذف شود یا از بخش منتخبین حذف شود؟
ای کاش خودتان را به جای کاربری مثل بنده می گذاشتید و می دیدید که رفتارهایتان چقدر ناپسند و ناشایست است. چقدر ضد و نقیض و دوگانه عمل می کنید. گویا به سود دهی رسیدید و دیگر کاربران برایتان پشیزی ارزش ندارند.
خواهش می کنم در خصوص این حذفی که انجام دادید یک توضیح به درد بخور و محکمه پسند ارائه بدهید. نگذارید مثل خودتان با خودتان رفتار شود!
آقا مشکل بخش منتخبین چرا هنوز پا بر جا است؟ چرا هر بنده از این بخش می نالم ککتان هم نمی گزد؟
*ارسال این ایمیل را به همراه یک پیامک به شماره همراه آقای آجودانیان، اطلاع دادم و خواهش کردم که ایمیل را بخوانند و پاسخ دهند.
ایمیل دوم (ارسالی در روز یکشنبه ۲۳ بهمن ۱۴۰۱):
عنوان ایمیل: سلام و عرض ارادت+پیگیری
سلام و عرض ارادت
علی آقا برای پیگیری پاسخ ایمیل قبلی مزاحم شما شدم. پیامک هم زدم. ولی جواب ندادید. منتظر پاسخ درخور شما هستم.
ممنون از پیگیری و پاسخگویی شما.
ایمیل سوم (ارسالی در روز دوشنبه ۲۴ بهمن ۱۴۰۱):
موضوع: سلام و عرض ارادت+پیگیری دوم
متن: همان متن پیگیری اول.
ایمیل چهارم (ارسالی در روز سه شنبه ۲۵ بهمن ۱۴۰۱):
موضوع: سلام و عرض ارادت+پیگیری سوم
متن: همان متن پیگیری اول و دوم.
ایمیل پنجم (ارسالی در روز پنج شنبه ۲۷ بهمن ۱۴۰۱):
موضوع: سلام و عرض ارادت+پیگیری چهارم
متن: همان متن پیگیری اول، دوم و سوم.
ایمیل ششم (ارسالی در روز سه شنبه ۲ اسفند ۱۴۰۱):
موضوع: سلام و عرض ارادت+پیگیری پنجم
ممنون از پیگیری و پاسخگویی شما!سلام و عرض ارادت
علی آقا برای پیگیری پاسخ ایمیل های قبلی مزاحم شما شدم. همچنان منتظر پاسخ درخور شما هستم.
احتمالاً اون ایمیل رو گم کرده باشید. برای همین، بخش اصلی اون رو دوباره تکرار می کنم:
متن ایمیل اول را تکرار کردم.
ایمیل هفتم (ارسالی در روز پنج شنبه ۴ اسفند ۱۴۰۱):
موضوع: سلام و عرض ارادت+پیگیری ششم (این پیگیری فقط یک بار دیگر انجام خواهد شد.) بعد از پیگیری هفتم این اتّفاق ناعادالانه، پیگیری های خودم و پاسخ ندادن شما را در سایت ویرگول علنی خواهم کرد.
ممنون از پیگیری و پاسخگویی شما!سلام و عرض ارادت
علی آقا برای پیگیری پاسخ ایمیل های قبلی مزاحم شما شدم. همچنان منتظر پاسخ درخور شما هستم.
احتمالاً اون ایمیل رو گم کرده باشید. برای همین، بخش اصلی اون رو دوباره تکرار می کنم:
متن ایمیل اول را تکرار کردم.
ایمیل هشتم (ارسالی در روز شنبه ۶ اسفند ۱۴۰۱):
موضوع: سلام و عرض ارادت+پیگیری هفتم (این پیگیری آخر است.) از ۷۲ ساعت بعد از این پیگیری، بنده به خودم اجازه می دهم این اتّفاق ناعادالانه، پیگیری های خودم و پاسخ ندادن شما را در سایت ویرگول علنی کنم
ممنون از پیگیری و پاسخگویی شما!سلام و عرض ارادت
علی آقا برای پیگیری پاسخ ایمیل های قبلی مزاحم شما شدم. همچنان منتظر پاسخ درخور شما هستم.
احتمالاً اون ایمیل رو گم کرده باشید. برای همین، بخش اصلی اون رو دوباره تکرار می کنم:
متن ایمیل اول را تکرار کردم.
هنوز برای این اتفاق، پاسخ دریافت نکرده بودیم که اتّفاق دیگری نیز به آن اضافه شد: یعنی حذف اکانت دانته برای همیشه. (امیدوارم موقع انتشار این یادداشت، پس از پیگیریهای به عمل آمده از طریق بنده و دوستان ایشان، اکانتشان از حالت مسدودی خارج شده باشد.)
هر بار اکانت یکی از دوستان حذف شده است و بنده متوجه شدهام، با ایمیل از ویرگول پیگیری کردهام تا اکانتش باز شود. چندروز پیش متوجه شدم که حساب کاربری دانتهی دوست داشتنی برای همیشه (؟!) مسدود شده است. دانته میتوانست مانند هر کاربر دیگری، یک صفحهی جدید درست کند و فعالیتش را از نوع شروع کند ولی چون خودش از منتقدان اصلی دوستان چند صفحهای است، این کار را نکرد. برخی از دوستان هم دست به کار شدند و چند یادداشت در اعتراض به کار ویرگول مبنی بر این مسدودی نوشتند:
هر دم از این باغ ویرگول، طوفانی می وزد...
بنده هم به دوستان قول دادم که رفع مسدودی ایشان را پیگیری خواهم کرد و کردم.
ایمیل نهم (ارسالی در روز چهار شنبه ۱۰ اسفند ۱۴۰۱):
موضوع: سلام و عرض ارادت+پیگیری حذف حساب کاربری یکی از دوستان بعد از حذف خودسرانه پست یکی از دوستان از سوی ویرگول
سلام و عرض ارادت
علی جان به والله این طرز رفتار با کاربران نیست. این حجم نامهربانی از سوی شما عجیب است. هفت مرتبه حذف بی جهت و بدون توضیح یکی از دوستان را پیگیری کردم و هیچ پاسخی ندادید. الان خواهش می کنم حساب کاربری کاربر dante61 را باز کنید. یک نگاه به پست های ایشون بیندازید متوجه خواهید شد که ایشون ربات نیستند:
https://virgool.io/@Dante61
ایمیل دهم (ارسالی در روز جمعه ۱۲ اسفند ۱۴۰۱):
موضوع: اگر به این ایمیل پاسخ ندهید، می شود دهمین ایمیلی که از سوی شما بدون جواب ماند!
سلام و عرض ارادت
علی جان به والله این طرز رفتار با کاربران نیست.
شما وقتی برای بنده که از همان روزهای اول ویرگول تا به امروز، همراه شما بوده ام تره خُرد نمی کنید، برای دیگر کاربران چه می کنید.
آیا این است احترام به کاربر؟
اگر کاربران نباشند، شما چه می کنید؟ این تبلیغاتی هم پول می گیرید و توی چشم و چار ما فرو می کنید، موقعی به شما پیشنهاد می شوند که کاربران در ویرگول فعال باشند.
این حجم نامهربانی از سوی شما عجیب است. هفت مرتبه حذف بی جهت و بدون توضیح یکی از دوستان را پیگیری کردم و هیچ پاسخی ندادید. الان خواهش می کنم حساب کاربری کاربر dante61 را باز کنید. یک نگاه به پست های ایشون بیندازید متوجه خواهید شد که ایشون ربات نیستند: https://virgool.io/@Dante61
ولی از آن جایی که به نه ایمیل پیگیری قبلی بنده هیچ پاسخی داده نشده بود، امیدی به پاسخ به این ایمیل هم نداشتم. پس علی رغم میل باطنی و تصمیم قبلیام مبنی با ننوشتن پستهایی از این سبک، دست به نوشتن این پست زدم تا بلکه دوستان بخوانند و یک تکانی به خودشان بدهند!
لُب کلام:
گفتهاند که شرف المکان بالمکین. یعنی ارزش هر جایگاه به کسی است که در آن قرار گرفته است. ویرگول را، خوب و یا بد، قوی و یا ضعیف، من و شما به اینجا رساندهایم. حداقل ما نمیتوانیم و حق نداریم خودمان را کنار کشیم و همه چیز را به طور کامل به گردن دستاندرکاران ویرگول بیندازیم. ویرگول مشکلات و باگهای زیادی دارد که باید فکری به حالشان کند ولی بزرگترین باگش ما کاربرانی هستیم که هنوز تواضع فکری و احترام متقابل را نیاموختهایم. ویرگول مشکلات و باگهای زیادی دارد ولی بزرگترین باگش ما کاربرانش هستیم که هنوز عمل به کلام مولایمان را یاد نگرفتهایم که: هر چه را برای خود میپسندیم برای دیگران هم بپسنیدیم و هر چه را برای خود نمیپسندیم برای دیگران نیز نپسندیم.
و همین جا اعتراف میکنم که یکی از متهمان ردیف اول و باگهای بزرگ ویرگول هم خودم هستم!
پ.ن یک: این یادداشت نیاز به بازبینی و ویرایش دارد. لطفاً کمی صبر کنید تا اصلاح شود.
پ.ن دو: عنوان یادداشت از عنوان آهنگ زیر گرفته شده است:
فهرست تمام متنهایی که، از ابتدای فعالیتم در ویرگول تا الان، دربارهی ویرگول و یا ویرگولیها نوشتهام (به ترتیب):
نگذارید ویرگول از ویرگولیت بیفتد! (با احتساب این متن، ۱۰۷۶ یادداشت در ویرگول منتشر کردهام و این یادداشت، به طرز عجیبی، هفتمین یادداشت بنده در ویرگول و مصادف با اوایل تاسیس ویرگول بوده است!)
چرا کوچه پس کوچه های ویرگول خلوت است!
ویرگول نمیرد، از بس که جان ندارد!
ویرگولی های عزیز این مطلب را نوشتم تا از شما خواهش کنم!
پیشنهاد و نقدی برای تغییر و اصلاح روال معمول لایک،کامنت و...در ویرگول!
قسمت«خواندی های ویژه»یِ ویرگول،در ترازوی عدالت!
درود و رحمت خدا بر پدر و مادر کسی که در این مکان تبلیغ نریزد!
مطالب برتر هفته پیش ویرگول برای شما و یک رفتار ناشایست دیگر از سوی ویرگول!
صاحبین آرای ممتنع در ویرگول چه کسانی هستند؟!
به جان خودم قسم جای نوشته های تو بدجور در اینجا خالیست!
هیچ کامنتی رو تا حالا بی جواب نگذاشتم! (البته این ادعای بزرگ برای آن روزها بود و حالا برخی از کامنتها را بیجواب میگذارم).
نقدی بر رفتارهای دو یا چندگانه در ویرگول!
پیشنهادی برای لایک و نظردهی موثرتر و راحت تر
این حرفهایی که همین جوری بی هدف شلیک می کنیم!
قلمبهسلمبهنویسانِ فیلسوف نما!
نشریه الکترونیکی ویرگول:یعنی ممکن است؟!
در ویرگول آزمایش کردم:نوشته مهم است یا نویسنده؟!
اتفاق عجیبی که افتاد: انتشار ده پُست،در عرض چند ساعت،از سوی یک کاربر! (آن روزها تازگی داشت الان چهل تا هم توی یکی روز منتشر کنی، کسی ککش نمیگزد!)
چند کلوم حرف خودمونی با ویرگول!
«تفکر قالبی»آفتی که در قضاوت های ما-کم و بیش-وجود دارد!
نتایج جالب بررسی دقیق محتوای پروفایل صد نفر از دنبال کنندگان عزیزم!
چرا امروز از ویرگولی بودن خودم خجالت کشیدم؟!
فضای مجازی در چنبره ی عروسک های روسی!
گره های ویرگولی،گله های دست اندازی!
محبوب های ویرگول یا محبوب های خوانندگان؟!
بچه ها محمدرضا هم از ویرگول رفت! (اینقدر دوستان رفتند که به این رفتنها هم عادت کردم!)
چگونه ویرگول از «هر چی دوست داری بنویس» به «هر چی دوست داری بفروش»، تغییر هویت داد؟! و باقی قضایا! (مفصلترین و پر حاشیهترین اعتراضی که دربارهی سایت ویرگول نوشتم.)
به خدا نمی دونم برای این نوشته باید چه عنوانی بذارم!
فهرست تمام یادداشتهایی که تاکنون درباره کلمات و یا نوشتن، نگاشتهام:
یادداشت پیشین:
حُسن ختام آهنگی:
حُسن ختام متنی (لطفاً اگر دروغگو نیستید نخوانید!) : به نقل از کتاب «یکی مثل همه» نوشتهی «فیلیپ راث»
دروغ گفتن خیلی کار پستیه، یه جور بازی دادن تحقیرآمیز نفر مقابله. تو طرف مقابلت رو نگاه میکنی که داره بدون داشتن اطلاعات کافی زندگی میکنه، یا بهتر بگم خودشو مسخرهی خاص و عام میکنه. دروغگویی پیش پا افتاده است و در عین حال حیرتآور، خصوصاً اگر کسی باشی که دروغ بهش گفته شده. آدمایی که شما دروغگوها بهشون خیانت میکنید، لیست بلندبالایی از توهینهایی که به اونها شده تو ذهنشون میسازند و بعد از چند وقت دیگه نمیتونن به چیزی جز اون فکر کنند. میتونن؟ مطمئنم دروغگوهایی به مهارت و سماجت و گمراهی تو به جایی میرسند که فکر میکنن کسی که دارن بهش دروغ میگن مشکل داره، نه خودشون. احتمالاً اصلاً به این فکر نمیکنی که داری دروغ میگی. بهش مثل یک جور عمل از سر محبّت نگاه میکنی!
عنوان یادداشت کاملاً احتمالی بعدی:
یک قیام اخلاقی یا یک انقلاب چَپَرچُلاغی؟!